وای خدا دارم میمیرمممممم خدایا منو بکششششش بقران راضیم همین الان جون بدم خدا ...چون دیگ هیچ وقت نمتونم پامو از در خونه بزارم بیرون الانم ی ساعته دارم از گریه میمیرم زیر چشام سیاه شده ی بچه سه ساله دارم امروز ...شوهرم به من نگفته که کاگر داره رو دبوار خونه عیچی نگفته منم رفتم پایین با تیشرت و شلوار گل گلی 😭😭😭😭😭😭😭از پله ها پایین ک ظرف بشورم اخه ظرفشومون خرابه ...بعد متوجع اینا نشدم اینا منو دیدن و کلی حرف داشتن راجبم میزدن بعد من شنیدم نگا کردم یا امام حسین بالا بازه اینا منو دیدن بقران جز شوهرم بابامم منو با تیشرت ندیده دارم میمیرم چجوری این قضیه رو جمع کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم یکبار با کلی قر و فر رفتم تو پارکینگ هیچکس نبود
نگو یارو تو انباری بوده ندیدمش
ولی وقتی دیدمش سریع دوییدم
از زخمهای گذشتهتون پرستاری نکنید... واقعا بعضی از اونها (بعضی!) دیگه خوب شدهاند ولی شما همچنان اصرار دارید اونها را تر و خشک کنید و ازشون نگهداری کنید.
فکرکردم چی شده خب تیشرت شلوار پوششت بوده دیگه لخت که نبودی
همپن لحظهای که من متوجه شدم چون چسبشون افتاد از بالا دیدم همون شوهر اومد ک چسبو بده بهشون دید من غرق گریه ام چشام باز نمیشه رو نداشتم دوباره برم بالا ی گوشه قایم شده بودم شوهرم رف لباس اورد وای خدا