دقیقا شبیه به پسری بودش که توی تصوراتم از بچگی مثلا دوسش داشته باشم شوهرم اون شکلی باشه فقط با دست و پای بد قیافه انگشتای نا منظم و تعداد زیاد ولی صورتش فقط خوب هستش بعد فهمیدم که خودشون رو به قیافه ای در میارن که دختر دوس داشته باشه
دیگه رسما شبا قبل خواب سنگینی اون جو رو حس میکردم که مشغول بوسیدن و ور رفتن با منه ولی تو خواب بودم یه جورایی هیچ وقت ندیدمش یه حالتی بوده ک‌انگار چشامو رو بسته بودن ب روز ولی بیدار بودم
ولی یکی دو بار کمکم کردش شاید باورتون نشه ولی امتحان هیپی نخونده بودم باز سر جلسه انگار وجود داشتش یه لحظه تو همون فضای سنگین قرار گرفتم و انگاری تمام سوالات از حفظ تو ذهنم اومد جوابش در حالی که هیچی نخونده بودم
تو خونه منم هستن شبا تو آشپزخونه دائم تو تکاپو هستن گاهی هم میان تو پذیرایی به سرعت رد میشن از کنارم همش سر و صدا میاد اصلا آرامش ندارم دیشب صدای حیوون وحشی از خ دش درمی‌آورد
بعد کم کم مریض شدم .... رگ های دستم درد میکردش ساعد دستم....
دردای عجیب و غریب توی سرم ...
یه احساس سرمایی ک تمومی نداره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
