نمیدونم چه مرگمه
از دیروز حالم گرفتس بی دلیل شوهرم ک اومد خونه گف
پاشو بریم بیرون حال و هوات عوض شه
بغضم همون لحظه ترکید فهمید حالم بده یکم باهام حرف زد بغلم کرد تا یکم بهتر شدم بعدم چون پسرم بهونه ی بیرون گرفت مجبور شد ببرش شهربازی تا اروم شه
ولی باز صبش من رفتم تو قیافه با اینکه خیلی اصرار کرد
ک برم باهاشون ولی ته دلم ناراحت شدم
امشب و فردا شبم شیفته ولی من دلم میخاد برم خرید
شاید حالم بهتر شه ولی تا پس فردا نمیشه بخاطر کارش
الان انگار غم عالم نشسته رو دلم ...دلم میخاد گوشی
بردارم زنگ بزنم بهش جیغ جیغ کنم یا کلی حرف بارش کنم شاید
اروم شم اصلا دست خودم نیس انگار میگم شاید اینجوری یکم اروم شم دارم دیونه میشم بخدا حالم خیلی بده😭😭😭😭😭😭