2777
2789
عنوان

شوهرم بچمو هی میبره میده ب برادرشوهرم اینا...

| مشاهده متن کامل بحث + 2075 بازدید | 72 پست
منم درست مشکلم با اخلاق شوهرمه میگم داداشت جرعت داره ب زنش بگه چرا نمیذاری بره بذار بره والا اونا را ...

امیدوارم شوهرت بزودی متوجه اشتباهش بشه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

بیاید مهربون تر با هم صحبت کنیم🤝🏻 اینجا فضای مجازیه ولی آدمای پشتش که مجازی نیستن...واقعین...دل دارن🙂

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مگه اسباب بازیه که دختره سلیطه زنگ میزنه میگه بیار بدش به من. به شوهرت بگو این بچه کوچیکه ور ندار ...

گفتم گف این بچس نمیفهمه ولی اون بیاد خونمونم بخاد ویرون کنه ما نمیتونم سرش دا بزنیم گفتم چرا باید بچه ی منو برنه کم بچش و شستم  من سر بچش حتی داد نزدم چ برسه بزنمش شوهرم میگه اون اخلاقش گوهه و فلان تو خوب باش، بذار بفهمن چقدر خنگ بودن 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ممن اصلا باهاش رفت و آمد ندارم چن بار رفتم دیدم جاریم نمیاد دیگ منم نرفتم  برادرشوهرم نمیتونه ...

من کاری به اونا ندارم تو چرا به شوهرت نگفتی دست رو بچم بلند کرده زن داداشت؟؟! واسم عجیبه چرا‌نگفتی .

کلا زنو شوهر مشکل دارن

شوهرتم چه پشت اونا درمیاد عجیبه

بگو هرچی ما خوبی کنیم اونا بدتر گوه تر میشن


خب وقتی بچه ت دوست داره بره حتما بهش خوش میگذره.‌ بزار بره یه استراحتی برای خودت بکن . بزرگتر که بشه ...

بچه ی منو برادرشوهرو میترسونه حتی نمیتونه جیکشم در بیاد تو خونه ی اونا 

میذارن هر جوری دلشون بخاد دخترش با بچم رفتار کنه

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
گفتم گف این بچس نمیفهمه ولی اون بیاد خونمونم بخاد ویرون کنه ما نمیتونم سرش دا بزنیم گفتم چرا باید بچ ...

والا اینارو داری میگی با خونسردی من دارم جات جوش میارم حتی خودتم یه حرکتی نزدی واسه دفاع از بچت

من بودم دنیارو رو سرشون خراب میکردم ببینم کسی بچمو زده باشه و سکوت کنم

امیدوارم شوهرت بزودی متوجه اشتباهش بشه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

خدا از دهنت بشنوه بخدا دیگه پرشدم از دستش 

حتی سر زنداداشاشم با من جر و بحث میکنه اونارو از من والا تر میدونه

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
من کاری به اونا ندارم تو چرا به شوهرت نگفتی دست رو بچم بلند کرده زن داداشت؟؟! واسم عجیبه چرا‌نگفتی . ...

بهش گفتم بچمو زده میگه آراد بچس نمیفهمه، ولی نفس بزرگه دلش میشکنه 

انگار بچمو از تو جوب پیدا کردم ک هر کی از راه رسید بزنتش 🥺

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
خدا از دهنت بشنوه بخدا دیگه پرشدم از دستش  حتی سر زنداداشاشم با من جر و بحث میکنه اونارو از من ...


عزیزم شدیدا بهت پیشنهاد میکنم از یه روانشناس کمک بگیر

اصلا بهش نگو. خودت برو یا بصورت آنلاین وقت بگیر ببین باید چیکار کنی...اگه شوهرت همینطور ادامه بده بچتم در اینده اسیب میبینه

بیاید مهربون تر با هم صحبت کنیم🤝🏻 اینجا فضای مجازیه ولی آدمای پشتش که مجازی نیستن...واقعین...دل دارن🙂
بچه ی منو برادرشوهرو میترسونه حتی نمیتونه جیکشم در بیاد تو خونه ی اونا  میذارن هر جوری دلشون ب ...

نصف پیام‌هات و ندیده بودم. الان دیدم. اگه بچه ت به همراه پدرش هم بره باز هم اذیتش میکنن؟ یعنی جلو ی چشم همسرت هم اذیت میکنن؟

نمی دونم کی مردها یه چیزهایی رو میخوان بفهمن 

بهش گفتم بچمو زده میگه آراد بچس نمیفهمه، ولی نفس بزرگه دلش میشکنه  انگار بچمو از تو جوب پیدا ک ...

وااای عجب بچس اما خوبم‌میفهمه و درک میکنه

اگه‌نمیفهمید از جلو کمد نمیومد اینطرف که‌کمد نیوفته روش

پس میفهمه و درک میکنه.


ب جون مامانم ب جون بچم رو دست بچش چن بار داغ گذاشته بچش ب همه نشون داده  حتی ب مادرشوهرم، مادر ...

عزیزدلم توروخدا قسم نخورید باور میکنم فقط فکر کردم شاید مثاله....وااایییی اسم اینو میزارن مادر؟ یا خدا مادری که اینکارو با جگرگوشه خودش کنه دیگه چه توقعی دارین خواااهر 

خونه ی ما دورِ دوره ، پشت کوه‌های صبوره پشت دَشتای طلایی پشت صحراهای خالی خونه ی ماست اونورِ آب  اونورِ موجهای بی تاب پشت جنگلای سروه توی رویاست،توی یه خواب،پشت اقیانوسِ آبی پشت باغای گلابی اونور باغای انگور پشت کندوهای زنبور خونه ما پشت ابرهاست اونور دلتنگیِ ماست تهِ جاده های خیسه پشت بارون پشت دریاست💖💖💖💖💖💖💖بودنت هنوز مثل بارونه تازه و خنک و ناز و آرومه حتی الان از پشت این دیوار که ساختن تا دوستت نداشته باشم اَتل و متل بهار بیرونه مرغابی تو باغش میخونه باغ من سرده همه ی گلاش پژمرده دونه دونه بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه دلم تنگه پرتقال من گلپر سبزه قلب زار من منو ببخش از برای تو هرچی که بخوای میارم اَتل و متل نازنین دل زندگی خوب و مهربونه عطر و بوش همین غم و شادیه کوچیک و بزرگمونه.💖

نصف پیام‌هات و ندیده بودم. الان دیدم. اگه بچه ت به همراه پدرش هم بره باز هم اذیتش میکنن؟ یعنی جلو ی ...

یه وقتها مردها فقط دوست دارن با زن شون لج کنن حتی اگه بچه شون این وسط آسیب ببینه . خیلی این مورد و دیدم به شکل های مختلف . باید یه مقدار جدیت به خرج بدی 

نصف پیام‌هات و ندیده بودم. الان دیدم. اگه بچه ت به همراه پدرش هم بره باز هم اذیتش میکنن؟ یعنی جلو ی ...

جلو خود منم دخترش بچمو اذیت میکنه بهش میگم بسه اذیتش نکنه گوش نمیده ب کار خودش ادامه میده، کلاه بچم و برمیداره میذاره سرش میگم بزرگش میکنی میگه ن بزرگ نمیشه مامانشم فقط میگه نفس نکن 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
عزیزدلم توروخدا قسم نخورید باور میکنم فقط فکر کردم شاید مثاله....وااایییی اسم اینو میزارن مادر؟ یا خ ...

بچه ی من خونه ی اونا رفتنی انقدر داد میزنن سرش بشین انقدر میشینه بیچاره بچم میگیره میخوابه 🥺

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792