2777
2789
عنوان

شوهرم بچمو هی میبره میده ب برادرشوهرم اینا...

| مشاهده متن کامل بحث + 2075 بازدید | 72 پست
اگر بهت بگم این مشکلات بین همه عروس های تو ی ساختمون هست اغراق نکردم بین دو تا زن داداشای منم بود ب ...

منم چن بار ب شوهرم گفتم ک اینجارو بفروش بریم جای دیگه خسته شدم والا، شوهرم میگه ن داداشام و مامانم اینا اینجان من کجا برم 

، اون اخلاقش گوهه تو خوب باش، منم بهش میگم شما داداشا با همدیگه میسازین ما چی 

شوهر اونم جرعت داره ب زنش بگه بچه رو چرا داغ میذاری رو دستش بذار بره باهاشون بازی کنه ولی چرا نمیگه اونوقت شوهر من کاسه داغتر از آش شده

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
آخه جاریم نمیاد ک خونمون منم بخام برم خونشون  شب یلدا رو رفتیم خونشون با همه دست داد ب غیر من، ...

اهان. مشکل اینجاس که مردها فکر میکنن چون با دادششون رابطه شون خوب بوده پس بچه هاشون هم هنین طورین .بهش بگو دختر بردارت دختر عموشه. نه خواهر وبرادرش پس نمیتونه مثل رابطه ی تو وبرادرت باشه 

تنهای تنهای تنها

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مشکل اصلی شوهرته

تا وقتی اخلاقش درست نکنه مشکلت حل نمیشه

بخشید این کلمه رو بکار میبرم ولی خیلی خاله زنکه

بیاید مهربون تر با هم صحبت کنیم🤝🏻 اینجا فضای مجازیه ولی آدمای پشتش که مجازی نیستن...واقعین...دل دارن🙂
دخترِ جاریت عجب کوفتیه چندتا خونواده رو ریخته به هم با دروغاش از اونطرفم شوهرت رفته چه حرفایی چاشنی ...

همین دختر جاریم ب جون بچم ب روح خواهرم اومد گفت زن عمو نگار آراد پفیلا رو میخاست بده ب من ریخت رو دستمال مامانم اینجوری زد رو صورتش گف بی تربیت بهت ادب یاد ندادن، قراره منم برم باهاش دعوا کنم یا رو دست بچم داغ بذارم ک نرو اونجا 

هزار بار بهم گف آراد کل خونمون و با بادوم ب گند کشید من هزار بار بهشون گفتم بچه ی من آجیل نمیخوره دوس نداره دیگه بچه س خودش میده ب من چ 

ولی من تو دلم نگه میدارم همش و فاسد میکنم میریزم دور، بچه ی خودش پفک و قاطی آب کرده بود ریخته بود رو مبل، فطیر نصفش و گذاشته بود زیر تخت نصفشم گذاشته بود تو جا کفشی 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

ببین به هیچ عنوان نزار پسرت تنها بره اونجا و با بچه ی بزرگتر از خودش بازی کنه.. خدای نکرده پشینون نشی.... امیدوارم بدونی از چه لحاظ میگم...من دخترم دوازده سالش شد اجازه ندادم تا این سن حتی خونه همسایه که خانوم تنهاس بره... به شوهرتم یحوری حاای کن که بچه ها نباید بدون نظارت بزرگترها بازی کنن... ببر پارک پسرتو خودت سرشو گرم کن ...کلاس مادر و کودک برین... هم تایمتون پر میشه هم بهونه داری که خونه نیستم یا خسته اس پسرم وقت خوابشه

این مردا کی میخان بالغ بشن خدا میدونه

بگو مرد حسابی دیگه ازدواج کردی بیا بریم مستقل زندگی

کنیم یعنی چی مامانمو داداشم 

بگو حالا خوب شد این داستانو درست کردن برامون.

تا میتونی از جاریت و دخترش فاصله بگیر وقتاییکه

خونه مادرشوهرت هستن نرو .ارتباطه دختره با‌پسرتم قط کن

مشکل اصلی شوهرته تا وقتی اخلاقش درست نکنه مشکلت حل نمیشه بخشید این کلمه رو بکار میبرم ولی خیلی خال ...

منم درست مشکلم با اخلاق شوهرمه میگم داداشت جرعت داره ب زنش بگه چرا نمیذاری بره بذار بره والا اونا راضی نیستن بچه ی من بره خونشون ب زور دخترشون میبرن خونشون 

شوهر منم جوری دختر داداششو دوس داره اونقدری بچمونو دوس نداره 

شوهر منم برا بچمون خوراکی میخره برا اونم میخره،ولی تا حالا برادرشوهرم یدونه شکلاتم برا بچه ی من نخریده

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
همین دختر جاریم ب جون بچم ب روح خواهرم اومد گفت زن عمو نگار آراد پفیلا رو میخاست بده ب من ریخت رو دس ...


خب بیا تازه بچتم زده اونوقت تو نرفتی بگی چرا 

دست رو‌بچم بلند کردی؟؟؟؟

ببین ته تهش این ارتباطو قط کن وگرنه ارامش نداری

بچتم دائم ازشون کتک میخوره توام جرات نمیکنی جیک بزنی

بچه ها چندسالشونه؟؟ عزیزم شده دعوا بیفته ولی اصلا نزار پای پسرت تنها برسه خونه اون جاری بخدا سر دش ...

بچه ی من 1سالش بچه اونام 4سال و نیم

یبار همین جاریم رفته پشت کمد بچمم اگ نمیرفته اونور درست میفتاده رو بچه ی من خداروشکر ب خیر گذشت و نیفتاد رو بچم وگرنه بچم له میشد

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
جاریت واقعا احمق و تازه به دوران رسیده س . 

من 20سالمه جاریمم25

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ببین به هیچ عنوان نزار پسرت تنها بره اونجا و با بچه ی بزرگتر از خودش بازی کنه.. خدای نکرده پشینون نش ...

بهونه؟ 

زنگ میزنه نفس ب شوهرم ک عمو آراد و بیار بده ب من برو، اینم بدون اینکه ببینه بچه عن کرده یا تمیزه 

بدون اینکه ب من بگه برمیداره میبره خونه ی اونا 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
بهونه؟  زنگ میزنه نفس ب شوهرم ک عمو آراد و بیار بده ب من برو، اینم بدون اینکه ببینه بچه عن کرد ...


مگه اسباب بازیه که دختره سلیطه زنگ میزنه

میگه بیار بدش به من.

به شوهرت بگو این بچه کوچیکه ور ندار ببرش اونجا.

به شوهرت گفتی  زن داداشت بچه رو زده؟ ؟

خب بیا تازه بچتم زده اونوقت تو نرفتی بگی چرا  دست رو‌بچم بلند کردی؟؟؟؟ ببین ته تهش این ارتباط ...

ممن اصلا باهاش رفت و آمد ندارم چن بار رفتم دیدم جاریم نمیاد دیگ منم نرفتم 

برادرشوهرم نمیتونه ب زنش چیزی بگه شوهر منو پر میکنه میندازه ب جونم 

یبار بردن بعد 5دیقه رفتم گفتم آراد و بیارین میبرم بخوابونمش برادرشوهرم رفته ب شوهرم گفته زنت نذاشت با دخترم بازی کنه و فلان و بیسار 

اینم اومد جنگ راه انداخت ک چرا نذاشتی بازی کنن ب تو چ هر چند منم زبونمو زمین نمیذارم و هر چی ک تو دلم بود و ریختم بیرون اونم دید حق با منه گف اونا اخلاقشون گوهه تو خوب باش 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792