میدونید دست خودم نیست ، گاهی وقتا حس میکنم بدبختم ، میشینم به زندگی بقیه نگاه میکنم حسرت میخورم
آخه میدونید گاهی وقتا کم میارم همیشه خودمو قانع میکنم میگم عیبی نداره مهم نیست در عوض تو اینو داری یا میگم تو که داخل زندگی اونا نیستی این ظاهرشه ، ولی خوب باز بعضی وقتا این حس پیروز میشه
مثلا میگم من عروسیم آنقدر افتضاح شد هیچ جشنی نداشتم و ... عروسی بقیه رو میبینم حسرت میشینه به دلم دلم میخواست عروسی اصلا نگیرم ( عروسی گرفتن ولی یه نفر از فامیلای من نبود یه دونه از دوستام نبود گفتم بهشون بمونید ولی گوش ندادن الان به نظرتون این عروسی برای من دلخوشیه؟من هیچ مراسمی ام نداشتم قبلش و فامیلای اونام در حد ۵۰ نفرم نمیشد تو یه سالن افتضاح ) میخواستم دو تایی بریم گردش و یه عکس آتلیه و یه کلیپ داشته باشیم نهایت ولی خوب..
یا میبینم همکلاسی هام رفتن دانشگاه و ... ولی خوب من منع شدم و ...
یا میبینم یکی از دوستام مادر شد و ... باز من قرار نیست مادر شم کلا ..
یا میبینم دوستام درحال گردش و خوش گذرونی آن ... ولی من تغریبا کل سال و تنها تو خونه نشستم ...
دلم میخواست یه طلای ظریف تو دستم داشته باشم حداقل همونم ازم گرفت دست اونایی که همزمان با هم ازدواج کردیم و نگاه میکنم و حسرت ...
گاهی فیلم عقد و کیک عقد و بله برون بقیه رو میبینم من هیچ ...
میبینم روز زن شوهرم برای مادرش هدیه گرفت ولی من که رنشم هیچ 🥲حالا من از شوق و ذوق ۲ ماه قبل هدیه روز مرد و گرفته بودم و هدیه های دوستامو دیدم کیکاشونودیدم دلم شکست ...
میبینم دوستام میتونن برن سرکار و به موفقیت میرسن برای خودشون هر چی میخوان میگیرن ولی من ... حتی از سرکار رفتنم منع شدم ...
دوستش دارم فقط همین نمیتونم ولش کنم و جز همین حسرت کشیدن کار دیگه ای نمیشه کرد 🥲
هی دلم پر بود دوستان ببخشید خیلی سنگینی میکرد ...
به کسی نمیتونم بگم فقط میریزم تو خودم ... راضی نمیشه خیلی حرف زدم ... فقط خواستم آروم شم ... 🖤شمام راهی میدونید که چشمم نیوفته به زندگی دیگران بگید خوشحال میشم