بعد از اینکه ازدواج کردم خیلی تنهاتر شدم ، دوستای خودم که خیلی آدمای پایه آیی نیستن و خیلی به سختی جایی میان باهامون، شده حتی چندبار گفتم بریم بیرون همش بهونه آوردن و نمیان ، فامیلای خودمم بعد کرونا دیگه روابطشون خیلی کم شده در حد عید به عید دیدنه، خودمم خواهر برادر ندارم ،مادر پدرمم با شوهرم مشکل دارن و نمیان خونم ، از طرفی شوهرمم فامیلاسون شهرستان و اصلا تا حالا حتی تو عروسیمونم ندیدم ، خودشم که هیچ دوستی ندارد و یه خواهر داره که اونم خیلی با ما کاری نداره و با دوستای خودش میچرخه ،در کل خواستم بگم خیلی تنهام من که خودم اجتماعی هستم شاید هرکسی رو برای دوستی نپسندم ولی خیلی دلم میخوام رفت و آمد تو خونم زیاد باشه ولی دریغ از یک نفر ، شوهرم همش تو فکر کار کردن و پول دراوردنه تهش جمعه ها به هرکس میگیم بریم بیرون میپیچونه مارو ، والا نه خسیسیم نه بی ادب وضع مالیمون هم بد نیست خداروشکر صدتا کلاس و اینور اونور هم نوشتم ولی بعضی وقتا خیلی دلم میگیره که هیشکی رو نداریم یه وقتایی میگم حیوان خونگی بیارم حداقل روزا سرگرم باشم باهاش ،از همه تلختر اینه که حتی از مادر پدرمم خواهش میکنم بیان خونم وقتایی که شوهرم نیست اونام نمیان ، بخدا نه بد اخلاقم نه خسیسم تازه سعی میکنم تا اونجایی که میتونم به آدما کمک کنم ولی نمیدونم چرا منو شوهرم برای دیگران انرژی منفی داریم و کسی دوستمون نداره، البته شوهرم خیلی اعتماد به نفسش بیشتر از منه و بذاش زیاد مهم نیست ولی من واقعا ناراحتم و انگار دنیا برام قد همین یه خونه شده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.