خب بعد دوستشو اورد خونه درباره ماورا حرف زدن بعد؟.؟ بقیشو نیومد
مهسا رو میگی؟
همون که قرار بود بره تبریز؟
بچه ها کسی هس تو این تاپیک پشت سر هم بذاره؟
اون خیلی تعداد صفحاتش زیاد شد
آخرش مردد بود بره تبریز یا نه
یعنی معلوم نشد اسی خدای نکرده دچار اضطراب و مشکله، رفیقش سر ب سرش میذاره یا واقعا جنی چیزی تو کاره
گفت که یکی بهش تو تلگرام پیام داده یه عکس قدیمی از یه زن فرستاده بود که کپی خودش بود و بهش گفتن این مادرته اگه میخوای بیشتر راجبش بدونی باید بیای تبریز اینم گفته من نمیتونم بیام و شما داری چرت و پرت میگی
از یه طرفی هم عکسه مشخص بود فوتوشاپ یا هوش مصنوعی نبوده یعنی از یه آلبوم قدیمی عکس انداختن که دختره رو به شک انداخته بودن خیلی شبیه زنه بوده میگه کپی خودم بود ، گفت من تا پنج سالگی عکس نداشتم مامانم گفته عکسام تو گوشی بابام بود که تو پارک گوشیشو دزدیدن
بعد راهنمایی میخواست که بره یا نره با کی بره.. بقیه هم گفتن با خانوادش یا مادربزرگش درمیون بزاره
اون که اولاش بود گفت مادربزرگم اون زمان، موقع بارداری همیشه خواب میدید که یه زن با موهای بلند میاد و یه بقچه سیب میده دستش و میگه این بچه ها ماله منه
مادربزرگه هم چندسری فکر کنم بچه هاش مردن یا تا یه سن کمی زنده میموندن
بعدش یه ماجرا دیگه میشه همون مهسا میگه تو باید واسم دنبال یه کتاب بگردی و مشخص نیست کتابه اصلا چیه و اسی کل خونه رو میگرده از مادربزرگشم میپرسه چیزی دست گیرش نمیشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
