ما تو یه ساختمونیم. امروز مادرشوهرم سر قضیه ی یک خانواده ی دیگه ک میخواستن واسه پسرشون خانه بگیرند به من گفت به نظر من هم خونه جدا بگیرند خیلی بهتره
چون آخرش بچه ها می‌خوان مستقل بشن اینطوری وابسته میشن مامان باباهاشون بعد سخته براشون از خانواده جدا بشند......
حالا من اون موقع هیچی نگفتم ولی الان ذهنم خیلی درگیره.
درست گفته منظورش اینه دلش نمیخواد شما برید 🤦🏼♀️🤦🏼♀️🤦🏼♀️
ماهم همین مشکلو داریم موندیم خواستیم بریم چجورررری بگیم چون عادت کردن
چیز بدی نگفتن ک
منم همین مشکل رو دارم دوساله عروسی کردم روستا زندگی میکنم با اینکه خونم با مادشوهرم فاصله داره ولی هروقت بحث. رفتنم ب شهر میشه میخاد خودشو بکشه قشنگگگ حس میکنم سختشه اما جزعت نداره بگه
الان از کار اومدم خونه شوهرم گفت سال دیگه بریم خونه مادرم اینا بمونیم گفتم ۶ ماه پیش دو ماه اومدن خون به جگرم کردن بمیرم هم نمیرم ،گفت هر چی تو بگی ،،با مادر شوهر بمونید بخدا مستقل نمیشید
میگفتی درسته مادر جون ولی حتی اگه چن سال اول هم باهم باشن اشکال نداره .چون اولش جوونا نیاز به پشتیبان دارن.بعد یکی دوسال میتونن جدا خونه بگیرن .هم برا جوونا بهتره هم خانواده...چون زیادی کنار هم بودن تنش ایجاد میکنه
