خونه پدرشوهرم بودیم شام جوجه بود بعد برادرشوهرم دوسیخ جوجه ی بدونه مواد اورد گذاشت رو منقل گفت اینا برای منه من بدون مواد میخورم(چون از این مواد جوجه اماده ها زده بودن نمیخواست زنش بخوره) بعد ده نفر نشسته بودیم ۸ نفر خبر داشتن که زنش حاملسن فقط منو شوهرم نمیدونستیم یه خیال خودش البته به بقیه گفته بود و سپرده ب ما نگن.حالا اینا مهم نیست اصلا ولی زور داره ادمو خر فرض میکنن اخرم زنش چون ما اونجا بودیم نیومد خودش ی دور شام خورد اونجا باقی کبابا رو هم برد برای خانومش
خب چرا نمیخوان بگن به شما؟
وای من از وقتی حامله شدم از گوشت و مرغ و جوجه و کوبیده و اینا بدم میاد
اینقدر بدم میاد از این جور ادما
مشکلشون با فهمیدن شما چیه
همه ی عمرم از اینجور رفتارا متنفر بودم خب که چی؟تولید مثل مگه چیه که قایم کردن داشته باشه
عقده ای هستن عزیزم ولش کن
چقدر مزخرفن منم جای تو بودم خیلی ناراحت میشدم😕
فقط اون هشت نفر حس مامور مخفی داشتن
واااا که چی بشه. مثلا شما و شوهرتون چشم نزنین.
چقدر کوته فکرن.
جاری منم به من نگفته بود من از کسی شنیده بودم بعد که به روش اوردم گفت من به مادرشوهر گفتم دیگه همه دوست و اشنا و غریبه خبر دارن گفتم بهت بگه
مهم نیست
ادم هیچوقت نمیتونه بفهمه توکله بقیه چی میگذره و دلیل رفتار عجیبشون چیه پس کافیه شونه بندازیم بالا و بریم دنبال خوشحال کردن خودمون
بذار فکر کنن خیلی خفن ومرموزن
زایمان کرد تبریک نگو بگو بما که نگفتن ما از بقیه شنیده بودیم میرسم به همونا تبریک میگیم‌پیغام بیارن براتون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
