بزارید قشنگ داستانو تعریف کنم که بدونید چی به چیه. ببینید من دو سال واسه کار همسرم راهی خوزستان شدم. من برای بیماریم قرصی میخورم که با نسخه پزشک میدن. این عن خانم تو داروخونه کار می کرد. گفت نسخه نمیخواد من برات میارم. اینجورب آشنا شدیم. نگو عوضی با شوهرم بوده. من چندبا. دیدمش ولی دقت نکردم روی صورتس. میدونم زشت بوده. بعد من پارسال برگشتم به محل زندگی قبلیم. اینا همچنان تو رابطه بودن. آقا خانمو میاره شمال و هتل و ویلا میگیره. بعد چند وقت شوهرم فکر می کنم به خاطر دگری باهاش کات می کنه و اینم دق دلیشو اینجوری سر من در میاره. منم خیلی با مکافات فهمیدم این همون زنیکه است
برای رسیدن به هدفهاتوند فقط فقط روی پاهای خودتون وایسید چون.باپآهای.دیگران.نمیتونید.راه.برید .تلاش.کنید.حتما.بهش.میرسید.مطمین.باشید.چون من این کارو کردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اره اما باهاش کاری ندارم دخترم بزرگه ماشا الله گفتم طلاق میگیرم تب و لرز کرد دخترم به خاطر دخترم اقدامی نکردم الان هم دخترم باهاش قهره حتی به شوهرم سلامم نمیکنه هم خودم محل سگ هم نمیدم بهش با ۴۶ سال سن الان چه غلطی کنم