بچه ها شرایط ما خیلی بده حالا بابام قرض زیادی هم بالا آورده و آجیم دیروز تماس گرفتم بچه گریه می کرد طلب کاره اومده دم در داد و بی داد کرده
به پسر عموم تماس گرفتم گفتم بهم پول قرض میدی گفت جوابم جوابیه که به خواستگاریم میدی😐😐😐😐
از طرفی هم قرض بابام زیاده خیلی هم پیره طلب کارآموزی ازش چک داره امروز صبح به مادربزرگم گفتم گفتش پسر عموت آدم خوبیه یه طورایی داشت می گفت بگو بله
پسر عموم ۳۴ سالشه و طلا فروشه مغازه فرش فروشی همتو راستاش داره ولی خودش پشت طلا فروشیه قدیم عروسی کرده طلا گرفته
حدود ۱۳ سال ازم بزرگتره ولی به خاطر شرایط بدم جرعت کرد ازم خواستگاری کرد بار اول ردش کردم بار آخر هم به بابام گفته بود
دیروز گفت هم قرض های بابات میدم
هم براش یه جای بهتر می گیرم به اسم خودت
همخرج تحصیل خواهرت رو
مادر بزرگم ( مادر بزرگ خودشم هست ولی پیش ماست) باید پاش عمل شه گفت خرج عملش میدم
دیگه چی می خوای
خیلی باهام مادی حرف زد مگه فقط از ازدواج آدم پول می خواد؟
از طرفی هم برای خواهرم هم خوبه خودم هر چی مشاوره میدم بازم کم میاد ولی اگه خرج تحصیل خواهرم رو بده می برمش یه مدرسه بهتر
شما بگید بهم
راستی خودم رشتم پزشکیه ۲۰ سال و ۸ ماهمه
پسر عمم طلا فروشه مغازه فرش فروشی هم داره
و البته بگم که همه چی هم داره ولی عموم وقتی ما بدبخت بودیم با ما قهر کرد تا آشتی کردیم پسرش خواستگاری کرد تازه پسر عموم گفت خودش به بابام گفتهکه آشتی کردیم
بچه ها از طرفی حالم از پسر عموم بهم می خوره وقتی پیششم حالت تهوع می گیرم ولی به خاطر بابام و خواهرم و مادربزرگم بگم بله
بچه ها خواهرم خیلی برام مهمه مثل دخترمه
راهکار بهم بگید اگه میشه