سلام به همه.
اولین باره به این سایت اومدم و دلیل موجهی دارم.اولین تاپیک که چند دقیقه پیش زدم،پرسیدم که چرا مردا رو به اینجا راه میدن؟ که خدا رو شکر همه جواب منطقی دادن.پس دلم قرص شد که میتونم اینجا کمک بگیرم.
من متاهلم،دوتا بچه دارم و واسه م یه مشکل پیش اومده.یه موضوع که باعث عدم اعتماد خانمم به من شده.
در ضمن مشاور خانواده رفتم،کمکی نکرد چون دید تک بعدی یی داشت.امیدوارم اینجا بدلیل کثرت آراء بتونم کمک بگیرم.
شب بخیر
بگو دیگ مشکلتو.
سال پیش که مدتی دور از خانواده بودم(محل کارم دور بود),توی یه گروه تلگرامی یه پسری سوال فیزیک پرسید و من جواب دادم.
چون مفصل توضیح دادم و همه میدیدن،چند نفر به سوال کنندها اضافه شد تا اینکه فهمیدن من ریاضی و عربی و ادبیات هم واردم.
این شد که تا بودم اومدم دیدیم وقتایی بیکاری و استراحتم با تدریس دروس دبیرستانی پر شده.
تعدادشان کم نبود.از سهراب مختلف.
آباده،کاشان،تبریز،نیشایور یا مشهد،تهران و...
همدست کنکوری بودن و هم توی امتحاناتشون کمکشون میکردم.
از این تعداد چند نفرشون دولتی قبول شدن.
پرستاری و حسابداری و پیراپزشکی و چند رشته فنی مهندسی.
هم پسر و هم دختر.
یکی از اینا دختری بود که استعداد فوق العاده ای داشت و معدل سوم دبیرستانش نزدیک ۲۰ بود اما نمی‌خواست کنکور بده و فقط دیپلم میخواست بگیره.
دلیلشان خانوادگی بود.
بچه طلاق،پدر معتاد،مادر ناجور،برادر کاملا فراری و مجهول المکان،پدر درگیر سرطان و البته درآمد خانواده ۳-۵ میلیون در ماه.
برادرش دیگه خونه نمی اومد و نمی‌دونستم کجاست.دلیلش هم دیدن خیانت مادر به پدرش از کودکی بود.
خود دختره هم دو سه بار خودکشی کرده بود اما نمرده بود.
با این وضعیت به این هم درس میدادم و بیشتر از دیگران تشویقش میکردم.تا اینکه رشته پرستاری دولتی یکی از شهرهای شمالغرب قبول شد.از اون به بعد خیلی خودش رو مدیون میدونستم.اما من اینکار رو وظیفه خودم میدونستم.بعدشم خداحافظی کردم ازش.
تا اینکه بعد از رفع مشکل کاری و برگشتن نزد خانواده،خانمم از طریق سیم کارتی که دیگه نمی‌خواستم استفاده کنم،پی به ماجرا برد.
بین من و اون دختر که دختر خیلی خوبی هم بود،بطوریکه حتا حاضر بودم واسه داداشم خواستگاریش کنم,هیچ مسأله ای نبود،هییییییچ مسأله ای.
اما خانمم بشدت بهم بی اعتماد شده و دیگه اصلا بهم اعتماد ندارم طوریکه فکر می‌کنه من هنوز با اون حرف میزنم.اصلا هم قبول نداره که بجز رابطه شاگرد و معلمی چیزی نبوده بین ما.
هر وقت گوشی رو دستم میگیره مطمینه که اکثر مواقع با اون چت میکنم در صورتیکه بخدا اینجور نیست و ما هیچ رابطه ای نداریم.
من تونستم یه خیر برسونم و رسوندن اما ضربه خوردم.
امشب هم بهم گفت تو چش دیدن منو نداری .که بخدا اینجور نیست.
چیکار کنم این اعتماد برگرده.
حس خانما بهشون دروغ نمیگه.شما اگه از خودت مطمئنی، پیامها و هرچی که هسن، بهش نشون بده.بعدم خودتون دارین میگین مطمئنه که اکثرمواقع با اون چت میکنم چرا نمیگین شک داره؟.
شما معلمید
