از پارنتر فابم قصدمونم ازدواج بود اما یهویی من بی محلش کردم که بتونم دل بکنم درس بخونم کنکورمو بدم اخه پارسال دوازدهم بودم رتبم بد شد اما دلم خیلی نازک شده سریع اشکاممیریزه قبلا اینجوری نبودم🥲 چکارکنم
امشب خونه داییم بودم مامانبزرگم به منو دختر خالم گل داد مال اون یکم ساقش بلند تر بود تو چشام اشک جمع شد😐💔 گفت توکدومو دوست داری گفتم فرق نمیکنه اونو داد بهمن😂🥲 شاید چون اونم بهم گل میداد مطمئنم که دوباره آشتی میکنیم میشناسمش که به این راحتیا ولم نمیکنه اما خب بازم خیلی ناراحتم اینقدر دلم تنگه که درست نمیتونم بخونم اما میخوام بازم خودش بیاد سمتم از داداشش میدونم که اونم دلش تنگ شده