بابام اینا یکم مذهبی ان و یکم تیپ و اینا نمیدونن که چجوری باید زد از اونور رفیقام بچه بالا شهرن و کلا تیپشون بشدتتتتت باز و البته خوشگل و قشنگه
سعی میکنم برا همون اکثریت چشم تو چشم نشن چون خدایی از نظر همه چی خیلی زندگیمون فرق داره(کلا مدرسمون ماله بالا شهره و توی جمع اون مدرسه فک کنم یدونه منم که فرق دارم باهاشون)
از اونور رفیقام هرروز بیرونن و تو شهربازی و سینما و ... به زووور تونستم راضیشون کنم که من هیچ وقت اهل اینجور چیزا نبودم و نیستم و خدایی کنار هم اومدن
الان رفته بودم با بابام کتاب بخرم اونام تو خیابون بودن همو دیدیم و کلا از بعدش قیافه گرفته که اونا چه رفیقی آن😑
موندم این وسط😐 از اینور رفیقامم و دوستشون دارم
تیپشون و کاراشون به من ربطی ندارع و خب از نظر خیلی چیزا معرفتشونو دیدم و امکان نداره بیخیالشون بشم و از اینور هم بابام اعصابمو خرد میکنه😐
خدایی یچیزی الان تو دلمه اونم اینکه چی میشه ته ایندم؟ درسته ربطی ندارع به اینا پلی میدونین یه لحظه یجوری شدم
بیخیال برم زیستمو بخونم:)