براتون تعریف میکنم که ماجرا چیه لطفا راهنماییم کنید
نمیدونم چرا اصلا ازش بدم اومده با اینکه با عشق انتخابش کردم ولی دیشب بوشو توی اتاقم حس کردم حالم بهم خورد
حال روحیم اصلا خوب نیست اصلا درس اینا نمیتونم بخونم
و نمیخوامم زیاد با خانوادم در میون بزارم
به چه دلیل؟ بوی چی؟؟
از قبل تایپ کردم
هستین بزارم؟؟
بزار
بزار
بوشو حس کردی یعنی چی
نامزد من (عقدیم) دانشجوعه
بعد مادرش که قبلت دبیر من بوده آموزشگاه کنکور داره
بعد نامزدم بدون اینکه به من بگه رفته با یکی از دخترای آموزشگاه قرارداد مشاوره هفتگی تا کنکور گذاشته
با اینکه در موردش قبلا صحبت کردیم و من مخالفت خودمو نشون دادم و کاملا متوجه بود که من ناراحت میشم
مخصوصا اینکه اون دختر خانوم خیلیییی گیر میداد از قبل رو نامزد من و من چند باری متوجه شدم بودم اینو چون خودمم هر روز اونجام به خاطر کنکورم
مادر نامزدمم حتی بهش گفته بود که مگه فلانی(من) نگفته بود دیگه نیاز نیست مشاوره بدی؟؟ چرا قبول کردی؟؟
اونم گفته بود نه اوکیه این دختره خیلی اصرار کرد من دیگه نتونستم نه بگم
بزار عزیزم ولی قبلش خوب فکراتو بکن پشیمون نشی
بهم بزن
عقد کردی؟
علت تنفرت چیه؟
بگو بلایک
مشکلت چیه
سنش کمه
برای همین این مدلیه
از تنهایی خسته شدم دعا کنید خوشبخت بشم
