2777
2789

موقعی که میخواستم ازدواج کنم یه شرایط و مشکلی پیش اومد ک رو یه پا وایسادم و گفتم ازدواج نمیکنم باهات..

بعدش اونا خانوادگی اومدن خونه ما که مثلا بیاد باهام حرف بزنه و مشکلمون حل شه

منم از لحاظ روحی پر از نوسان بودم حالم خوب نبود اصلا

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بعدش که اومدن، من گفته بودم با کسی حرفی ندارم و حرف آخرم همینه و چند روز خودمو تو اتاق حبس کرده بودم در حدی که فقط رفیقیام میومدن بهم سر میزدن و کارم همش گریه بود و... شرایط خیلی وحشتناک بود

در کل گفته بودم که هرکس اومد خونه من نمیام بیرون، کسی هم به حرف من گوش نداد و در نهایت وقتی اومدن خونه شلوغ بود و حالا همه منتظر بودن من لباس مجلسی پوشیده و آماده باشم درحالی که من تو اتاقم با لباس راحتی و دومتر گودی و تیرگی زیر چشم داشتم گریه میکردم 

من منتظرم بذاری

وقتی که اومدن، دوماد با یه لبخند اومد بالا تو اتاق من که حرف بزنیم، اولش من اصلا جواب نمیدادم انقد بغضم گرفته قود نمیتونستم حرف بزنم، بعدش گفتم من حرف آخرمو زدم و دیگه حرفی نمونده

خلاصه، بکم بحث کردیم تا اینکه یهو بحث خییلی بالا گرفت و صداها بلند شد و تبدیل شد به دادو بیداد

حالا همه هم پاببن نشسته بودن، منم گفتم برو بیرون از اتاق و همینطور که تو سالن وایساده بود با صدای بلند بحث میکردیم، یه چیزی گفت که بشدت عصبی شدم و گفتم من بمیرمم باهات ازدواج نمیکنم

نمیدونم ناراحث شد و یا چه اتفاقی افتاد که زد تو گوشم و گفت غلط میکنی که همچین حرفی میزنی

وقتی که اومدن، دوماد با یه لبخند اومد بالا تو اتاق من که حرف بزنیم، اولش من اصلا جواب نمیدادم انقد ب ...

با لون حال خرابم، انقدر افسردگیم شدید بود که همش آرابخش میخوردم و هرررر روز دوستام میومدن خونمون تا حالم بهتر شه ولی من بدتر میشدم؛ اینکارش شد مثل کبریت تو انبار باروت

همون لحظه پشیمون شد و شروع کرد به معذرت خواهی حالا مگه من دیگه دست خودم بود..

گرفتمش هلش دادم رو نرده ها، میگفتم بگووووو غلط کردم وگرنه میندازمت پایین..

داااااد میزدم شدید😂😂

همممه اومده بودن بالا سروصدا، این سروصدا ها حالمو بدتر میکرد منو گرفته بودن منم اصلا تو حال خودم نبودم


حالا اینم مگه کوتاه میومد، میگفت بندااااز..منو بنداز بمیرم راااحت شمممم😂😂😂

با یه بحثییییییی جدا شدیما....خیلی آبروریزی بدی بود، واقعا تا مدتها نمیتونستم تو چشم کسی نگاه کنم🥲😂

با لون حال خرابم، انقدر افسردگیم شدید بود که همش آرابخش میخوردم و هرررر روز دوستام میومدن خونمون تا ...

اینجوری سخته ها

طرف وقتی تو اون شرایط زده تو گوشت

فکرکن تو خونتون تنها باشید عصبانی شه چیکارا میکنه؟ 

نزدی لای پاهاش؟ 🤸🏻‍♀️

از اون بدتر کردم سرش، هروقتم حرف میزنه ازم ایراد میگیره میگم اون روزو یادت بیار میگفتی حالا که ازدواج نمیکنی منو بنداز پایین بکش😂

اینجوری سخته ها طرف وقتی تو اون شرایط زده تو گوشت فکرکن تو خونتون تنها باشید عصبانی شه چیکارا میکن ...

اصلاااا اینطوری نیست، ینی انقد عجیب بود کارش که من شوکه شدم و چنین واکنشی نشون دادم..بعد اونم همیشه ازم معذرت خواهی کرده

میگفت بعد از ۸ سال برام سخت بود که چنین حرفی بزنی انگار داشتم میمردم

بعدشم تلافیشو سرش در آوردم ها، هر دفه کتکش میزنم ولی دلم خنک نمیشه😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز