بابا اون دختر بدبختی که میاد تو زندگی پسر شما حق داره زندگی کنه نگید واااا مگه ما جایه کیو تنگ میکنیم!!!تنگ نمیکنید فقط نمیذارید اونا خاطره خوبی داشته باشن!!!پسرتون وقتی رفت لطفا توقعتون و بیارید پایین
من یه عروس مهربون و کاملا اروم بودم ولی وقتی دیدم حتی نمیذارن من یه مسافرتم تنها باشم با شوهرم میخوام بدجنس باشم میخوام بدذات بشم دیگه واقعا خسته شدم پسرتون و دوست دارید خب زنش ندید!!!ما نیومدیم با شما زندگی کنیم اومدیم خودمون زندگی درست کنیم
من یه عدد خواهر شوهرم که هیچ کاری به عروسا ندارم خدا رو شکر
یک عدد خواهر شوهر هستم ک
هیچ کاری باهاش ندارم برم خونشم کار میکنم چون بارداره نمیخوام زیاد اذیت شه عینه خواهر نداشتمه
من یک عدد خواهر شوهر ک سالی یکبار فقط عید خونه داداشام میرم و تمام
اونم بعضی سالا ک میرن مسافرت نمیرم دیگ
حق...من داداش عقده گفت عروسی که کردیم میام پیش مامان که تنها نباشه .نه خودم نه مادرم قبول نکردیم .گفتیم زنت شاید بخواد راحت باشه اصلا اینجوری حرمتا از بین می‌ره هر چقد هم عروس خوب باشه هم مادر شوهر .یا میگیم برو برا زنت طلا بخر.اولیت اولین زنت بعد مادرو خواهرت هواشو داشته باش ناراحتش نکن...آدم خدا رو در نظر بگیره اینکارا نمیکنه .من یکی که فقط مهم اینه خدا ازم راضی باشه حالا فرق نمیکنه عروس یا هر کی دیگه باید یاد بگیریم دل نشکنیم هوای همو داشته باشیم .هر کی هم بدی کرد فاصله بگیریم فقط
من مادرشوهرم که نگم انگار من هوو اون شدم با کارایی که میکنه خواهر شوهر ندارم ولی به جاش جاری دارم گه وای وای وای خدا نصیب گرگ بیایونم نکنه از بس کرم دارن
ما سالای اول که عروسی کرده بودیم مادرشوهرم میگفت هر جا میری خواهرت هم ببر حتی الانم که چند ساله از ازداجمون گذشته بازم توقع داره ما سفر میریم دخترشم ببریم
هی به خبر میان خونمون انقدر از این کارا میکنه که واقا یه وقتایی مخت سوت میکشه تازه حرف هم بزنی میگه مادرشوهر من منو میزد من تو یه اتاق بودم انگار هر چی اون اذیتش کرده این باید سر من تلافی کنه
مادرشوهر من جوونه اما انتظار داره از الان دیگه من بیارمشون پیش خودم تر و خشک کنم ،حالا این آدما خودشون یه لیوان آب دست قوم شوهر ندادن از این انتظارات دارن من رو بهش نمیدم حتی شده به قیمت جدایی حاظر نیستم زیر بار توقع بیجاش برم
