بعضیا لیاقت ندارن
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود
با اجازه تون .....از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هرچه آفاق بجویند کران تا به کران
می‌روم تا که به صاحب‌نظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته‌نظران
دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده‌سران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله‌رویا تو ببخشای به خونین‌جگران
ره بیدادگران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربه‌دری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران😥
خود شهریار هم وقتی خواست بی تفاوت باشه نوشت :
«تو بمان و دگران؛وای به حال دگران...» بعدش روشو برگردوند و زیرلب گفت:
«دل شکسته و اشک روان گواهت بس، که خوش به حال دگران!»🙃
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
