2777
2789
عنوان

خانما امروز یه پیامایی تو گوشی شوهرم دیدم....

| مشاهده متن کامل بحث + 1264 بازدید | 41 پست
هیچ جا عضو نیس از شانس گوه من

🤨🤨ینی خدا ب همچین زنایی لعنتتتتتتت کنه لعنت 

ی بار با گوشی ی نفر تماس بگیر ببین کیه ینی بری.ن دهنش 

بگو سلام خوبی چخبرا گفت ممنون فلان .بگو اره چرا حالت خوب نباشه چرا ممنون نباشی خونه خراب کن ازت شکایت میکنم بترسونش

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یعنی میشه یک شب بیام یکی حرف خیانت ازاین مردها نزنه 😂😂😂😭😭عجب بساطیه به خدا ..کاش خدا ایناروخلق نمی‌کرد ..حالا خودمون اینارومیزاییم 😭

⁩راضی بودن به مشیت الهی آرتور أشی قهرمان تنیس جهان در سال 1983 بود که بر اثر تزریق خون آلوده به ویروس ایدز به این بیماری مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. در جواب نامه طرفدارانش پاسخی داد که پاسخی تاریخی در جهان شد. او پرسیده بود من از این کار خدا در حیرتم که چرا در بین این همه انسان بد، خداوند تو را برای این ویروس انتخاب کرد؟ اشی در پاسخ گفت: در سال 50 هزار کودک در جهان تنیس بازی می‌کنند. 5 هزار نفر آن‌ها حرفه ای می شوند و 500 نفر برای جام جهانی برگزیده می شوند. و از میان آن‌ها 4 نفر انتخاب شده و به نیمه نهایی می‌رسند. آن گاه که جام جهانی را با غرور در دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم خدایا چرا از بین این همه تنیس باز مرانفر اول جهان برگزیدی؟ و اکنون نیز که در دام بلایش گرفتار شده ام هرگز نخواهم گفت خدایا! چرا مرا به این خون آلوده انتخاب کردی؟ و این مقام مثبت اندیشی و شکر و توکل و رضا به حضرت حق است.‌
این سلام صبح بخیر خوبی و ب زن خودش بگه مشکلاتش حل میشه مردها نود درصد گاون

دختر حیف اسم گاو نیست برای اینا 😂..الان به آقا گاو برخورد.بابا گاو کلی منفعت داره اینا کدوم منفعت ..

⁩راضی بودن به مشیت الهی آرتور أشی قهرمان تنیس جهان در سال 1983 بود که بر اثر تزریق خون آلوده به ویروس ایدز به این بیماری مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. در جواب نامه طرفدارانش پاسخی داد که پاسخی تاریخی در جهان شد. او پرسیده بود من از این کار خدا در حیرتم که چرا در بین این همه انسان بد، خداوند تو را برای این ویروس انتخاب کرد؟ اشی در پاسخ گفت: در سال 50 هزار کودک در جهان تنیس بازی می‌کنند. 5 هزار نفر آن‌ها حرفه ای می شوند و 500 نفر برای جام جهانی برگزیده می شوند. و از میان آن‌ها 4 نفر انتخاب شده و به نیمه نهایی می‌رسند. آن گاه که جام جهانی را با غرور در دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم خدایا چرا از بین این همه تنیس باز مرانفر اول جهان برگزیدی؟ و اکنون نیز که در دام بلایش گرفتار شده ام هرگز نخواهم گفت خدایا! چرا مرا به این خون آلوده انتخاب کردی؟ و این مقام مثبت اندیشی و شکر و توکل و رضا به حضرت حق است.‌

سلام خاهرم یه راهکار بهت میدم یا اصلا پا پیچ شوهرت نشو چون هرچی بیشتر بگردی بیشتر پیدا میکنی . حال خودت خراب میشه یا اینکه با سیاست و حتی ظاهری به شوهرت محبت خیلی زیاد بکنی و مثل دوست باشی باهاش نه اینکه فکر کنی اون رقیبت هست فکر کن دوستت مشکل پیدا کرده. مریضه بهش کمک کن و زندگیتو دست بگیر با سیاست زنانه و مکرو حیله

پسر قشنگم و دختر نازم همه انگیزه من شما دوتا هستید
مگه شوهرت اون لحظه حموم نبود؟

میگم اومد بیرون زود انداختمش اونور نتونستم شات بگیرم از پیاماش 

بعد دیدم حالم بده من رفتم حموم انقدر گریه کردم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
چطوررمزدوتاشون یکیه؟

آره 

شوهرم نمیدونه رمز مامانم همونه رمزش و Lگذاشته بود 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز