تابستون تیر ماه بود که توی یه مکان مذهبی پسره منو دید اونجا هم چادر اجباریه، من با چادر بودم، این دنبالم راه افتادم کلی کوچه میدوید پشت سرم من میدونستم از این زبون بازاست هعی میگفت یه لحظه وایسا، دیدمت یه اتفاقی توی قلبم افتاد و این شر و ور ها منم گفتم تو بهت میخوره با دیدن همه ی دخترا یه اتفاقی تو قلبت میوفته. خیلی راه اومد گفت به همین حرم من قصد مزاحمت ندارم و.. گفتم وقتی منو با چادر دیده سرشم پایینه یه لحظه ام تو چشام نگاه نمیکنه یعنی هدفش ازدواجه وضعشم از گوشی و ماشین مشخص بود خوبه.
شماره ی گوشیم که گم شده بود رو دادم گفت بدبخت هرچقدر میخوای زنگ بزن خاموشه، گفت اشکال نداره بده فقط تو.. دادم که بره فقط بخدا. بعدش فهمیدم میشه سیمکارت رو گرفت رفتم گرفتم دیدم بعد از یک ماه داره پی ام میده 4 اههههه جوابش رو نمیدادم. گفتم شاید واقعا دوسم نداره جوابش دادم و یکم که حرف زدم باهاش دیدم همش هعی میگه بریم قرار اول خونه ی مبله، بعد میخواست بره سفر میگفت من لباس زیر میخوام واست بگیرم امشبم یه مشت گیف های تلگرامی بد فرستاد خیلی دعواش کردم گفت وقتی یکی رو دوس داشته باشی میخوای همه ی لذت ها رو با اون ببری
امشب خیلی حرف های جنسی زد و.. خیلی اصرار داشت که عکس بدم الانم میگه یه خونه میخوام بگیرم باهم بریم اونجا... بعدشم دلت میخواد دوستتم باشه؟ 😐😐😐😐
اون 30 سالشه و من 17
حس میکنم هوس بازه یه بارم بهش گفتم این جوابو بهم داد اسکرین میزارم البته وکیله، این وکیل ها خیلی چرب زبونن.
خیلییییییییییی پشیمونم وقتی امروز حرف های جنسی میزد و استیکر میفرستاد چیزی نگفتم به نظرتون چطوری تموم کنم رابطه رو؟