نصف شب رسیدمنم خواب بودم اومدبغلم کردبیدارشدم اون دولش فقط 2هفته بی حرکت بودروجنبوندحالام زنگ زده خونه نمیام تااخرشب میرم خونه مامانم جالب ازینکه هرروزمیگفت دلتنگتم وچس ناله میومدکه دلتنگتم ودورازتوطاقت ندارم کاش اصلانمیومداعصابم راحت بود😤😔دوهفته شبانه روزبامادرش بودمنم غذای موردعلاقشودرست کردم که بیادمرگ بایدبزارم پیشش😐