از خاطرات خنده دار و بامزه تون بگید
تعریف کنید 😁
دوتا ماشین شبیه هم بود اشتباه رفتم دستگیر رو فشار میدادم که باز شه سوار شم بعد بهم گف اون نیس اینه ماشین 😐😂
چقدر هم بهم خندید تو راه 😂
فعلا یاد ناراحتیام افتادم، یادم نیس
مامان دوستم فوت کرده بود خواستم بحای غم اخرت باشه و ازین حرفها، یه چیز جدید بگم ، رفتم بگم نور به قبرشون بباره، گفتم گور به نورشون بباره دوستم فقط هنگ کرده بود بنده خدا فکر کرد اشتباه شنیده ، و مشکل از خودشه من که فقط از استرس مردم زودی خدافظی کردم و زدم بیرون😂😂😂
من جایی کار میکردم یه نفرکه کراش داشت رو همکارم اومد خرید کرد رفت بعد چند دقیقه برگشت تا داره کل مغازه میگرده گفتم بفرمایین کاری دارین گفت عینکم اینجا جاه نذاشتم همکارم هم داشت کمکش میگشت دیدم رو سرشه بهش گفتم رو سرتونه وای فقط هیچی نگفت رفت مادوتا ترکیدیم دیگه هیچ وقت پیداش نشد
پارسال تو دانشگاهمون کلاس اخر بود تقریبا ساعت 6 شب
در کلاسو زدن یه آقایی اومد تو با یه نایلون خوراکی
پرسیدآقای فلانی تو این کلاسن(یکی از همکلاسی های پسرمون)؟
ما گفتیم بله، نایلون خوراکی رو داد و بلند گفت پدر و مادرش واسش تغذیه آوردن..
کل کلاس رفت رو هوا😂🥲
*البته ماه رمضون بود،شاید افطار نداشت همراهش ، حق داشتن بنده های خدا
جمعه قبلی نصف شب صدای خانم طبقه بالاییمون کامل میومد . واضح ها 🥲🤕😂
دیشب من و بابام و مامانم و آبجیم و بچه آبجیم که شش سالشه، توی خونه بابام نشسته بودیم و بجه آبجیم جلوی تلویزیون داشت با بابام فیلم میدید و خونه ساکت بود که یک دفعه بچه آبجیم بلند شد و با صدای بلند و با هیجان گفت مامان مامان ، بابا میخواست تو رو بوس کنه لباشو اینجوری کرد (لباشو غنچه کرد) 🤣🤣
حالا بابای بیچارم خودشو به نشنیدن زد ولی منو مامانم مگه میتونستیم جلو خنده مونو بگیریم 🤣🤣
دیگه بعدش آبجیم از خجالت بلند شد به بهونه ای رفت خونش 😂😂
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
