کارشناسی همکلاسی بودیم
اوایل دانشجوییمون من درست و حسابی کلاس نمیرفتم و بعد هم دو سال برای کرونا مجازی شد
اون پسر قد بلند و خوش تیپ و قیافه ای بود و تو دانشگاه جزو به اصطلاح شاخ ها بود و میشنیدم که حسابی دختر بازه و دخترا هم از خداشونه که باهاش باشن
سال آخر شد و کلاس حضوری شد و ما تازه هم دیگه رو دیدیم
من از همون اول با توجه به چیزایی که ازش شنیده بودم به شدت نسبت بهش گارد داشتم و ازش بدم میومد جوری که حتی جواب سلامش نمیدادم
ولی رفتار اون روز به روز عجیب تر میشد
خیلی بهم توجه داشت مدام سعی میکرد توجهمو جلب کنه یا سر حرف رو باهام باز کنه ولی من اصلا محل نمیدادم
بچه ها میگفتن بعضی وقتا که حواست نیست زل میزنه بهت و ماتت میشه
رفتاراش آنقدر واضح شده بود که دیگه حتی استادان هم فهمیده بودن که این پسره خاطر منو میخواد ولی من انقدر همیشه محلش نمیدادم و تحقیرش میکردم که جرات نمیکرد بهم درخواست بده
یه روز امرای درسمون منو کشید کنار باهام حرف زد
گفت میدونم گذشته بدی دارم و قبلاً آدم درستی نبودم
ولی الان خیلی عوض شدم و میخوام درست زندگی کنم
ازم خواستگاری کرد و اشتباه بزرگ من این بود که به شدت بهش توپیدم و تحقیرش کردم در حالی که میتوانستم محترمانه درخواستشو رد کنم
اونم دیگه هیچ وقت چیزی نگفت
از اون زمان دو سال میگذره
من همون سال اول ارشد قبول شدم و الان توی شهر اون ها دانشجو ارشدم
یک بار پارسال برای یک کار مجبور شدم بهش پیام بدم و کمک بخوام که جوابمو خیلی معمولی داد و راهنماییم کرد
بعد از اون من دیگه مطمعن بودم که دیگه بهم فکر نمیکنه و منو فراموش کرده
چون در غیر این صورت باید با اون همه عشق و علاقه ای که قبلاً داشت الان پافشاری بیشتری میکرد
ادامه کامنت ...