با فامیلمون از کرج اومدیم تهران خلوت بود اتوبان گفت از دم خونمون برو کلا دوست نداشت منو برسونه من همیشه برای بچش خوراکی میخرم دوسشون داشتم واقعا ناراحت شدم وسط اتوبان پیاده شدم انقدر خدا دوسم داشت ماشین گیرم اومد پنج دقیقه ای رسیدم خونه به زنش گفتم ببین چه زود رسیدم ! واقعا متاسفم! حس می کنم من توقع نباید از هیشکی کنم مقصر منم