پسرم ۵۷ روزشه
از روزی که دنیا اومده مادرشوهرم هرروز یه داستان درست کرده
من ۴۰ روز خونه مادرم بودم، ۴ روز هم رفتم خونه مادرشوهرم موندم که ناراحت نشه
از روز اول تو گوش شوهرم خوند که چرا بچه رو هی مادر زدنت بغل میکنه به من نمیده
چرا بردیمش غربالگری مادرزنت با بچه رفت تو اتاق
چرا ۴۰ روز اونجا بود ۴ روز اینجا
چرا زنت میره خونه مادرش میمونه ولی اینجا نمیاد
میگم بابا آدم خونه مامان خودش راحتتره
در ضمن ۴ روز اونجا بود، ۴۰۰ تا تیکه بهم انداخت و همش روانمو بهم ریخت با حرفاش،
من هنوز افسردگیپس از زایمان دارم، میدید حالم خوب نیست، بازم تیکه مینداخت.
شب یلدا مامانم زنگ زد دعوتش کرد، گفت من خونه مردم نمیام! گفتم خونه مادر من خونه مردمه؟ گفت نه نمیام و نیومد.
مدام به مامانم هم تیکه میندازه، مامانم اصلا اهل تیکه نیست و باورتون نمیشه حتی نیمفهمه یکی داره بهش تیکه میندازه.
انقد شوهرمو پر میکنه اون هی میاد میگه تو بچه رو بردی طرف خودتون نمیخوای بیاد سمت مادر من، هرروز یه جنگ اعصاب برای منی که حال روحیم هنوز خرابه درست میکنه.. هرروز نفرینش میکنم، هم مادرشوهرم و هم حتی شوهرم که انقد بچه ننه و احمقه