با همسرم قهرم تو تاپیک قبلیم گفتم قرار بود برم برای همیشه اما به خاطر بچه هام موندم حالا خوشم ازش نمیاد دیگه اصلا نمیتونم تو روش نگاه کنم همش حالم بدتر میشه میبینمش یاد حرفایی که بهم زده می افتم داداشم دیشب زنگ زد دعوتمون کرد قبل اینکه به من بگه زنگ زده به شوهرم گفته اونم گفته باشه میایم ولی من دوست ندارم برم.چون همش تو فکرم و ناراحتم از دست شوهرم موندم خونه داداشم چجوری باهاش رفتار کنم چون خانواده خانومش هم هستن ،خواهر خانومش و پدرخانومشینا و خاله خانومش میگم برم تابلوئه که اصلا باهم حرف نزنیم میفهمن آبروم میره این که آنقدر بیفکره یه ذره فکر آبرو رو نمیکنه،
واقعا بچه هم دارین اونوقت تو جمع قهرو ادامه میدین؟؟؟ نکن عزیزم زشته ما شده قهر بودیم شدید ولی توجمع کاامل ریلکس. بودیم بعد برگشت گاهی قهرو ادامه دادیم خخخ
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
امشب رو برو خونه داداشت و کلی خوش بگذرون حتی اگه مجبور بودی با شوهرت هم صمیمی رفتار کن بزار به بچهها ت خوش بگذره و داداشت هم ناراحت نشه .حالا از فردا یه فکری به حال رفتارت با شوهرت بکن.
واقعا بچه هم دارین اونوقت تو جمع قهرو ادامه میدین؟؟؟ نکن عزیزم زشته ما شده قهر بودیم شدید ولی توجمع ...
آره من که قهر میکنم هیچ کدوم پیش قدم نمیشیم البته اگه من مقصر باشم عذاب وجدان دارم ناراحت نمونه از دلش درمیارم اما این از خدا بیخبر انگار نه انگار جرآت معذرت خواهی نداره به غرورش برمیخوره بهم میگه تو میری با یکی زنا میکنی تو روم برمیگرده میگه نه یه بار دوبار هزاربار گفته تو این چندسال بعد چجوری باهاش حرف بزنم امشب میخوام همه بفهمن با کی زندگی میکنم تا کی قایم کنم آخه این چه عذابایی به من میده مرگ یه بار شیون یه بار بنظرتون باهاش قهر باشم خیلی ضایع هست یا اصلا نرم بهونه جور کنم که دلم درد میکرد شوهرم و بچه هام برن با پدرمینا