ما امشب خونه مادر شوهرم همه دعوت بودیم و دختر دختر خاله شوهرم اومده بود و طلاق گرفته و قیافشم بیشتر عمل زیبایی داره و دختر خوش برخوردیه و شوهرمم همش حواسش ب من بود و نگاه کسی نمی کرد من چون باردارم رفتم توی اتاق استراحتی کنم که اونا هم بلند شدن برن منم از اتاق اومدم بیرون و اون دختره رفت نزدیک شوهرم و چیزی گفتن و هر دو خندیدن فک کنم گفت هیچ نمیایی سری بزنی و برادر شوهرامم و برادرزاده و خواهرزاده شوهرمم بودن ولی با اونا رسمی خداحافظی کرد الان ب شوهرم بگم تو چرا اینجور باهاش خندیدی یا حساس میشه
نه
بالحن مهربون واروم بپرس بگوعزیزم فلانی چی گف بهت
نگو ولی حواست باشه
دختر عمه همسر من تو یه مراسم ختمی که فامیل نزدیک مشترکشون بود ،،،،،و این خانم هم از خارج ایران اومده بود......قشنگ با شوهرم روبوسی و بغل و گریه و فلان .......
هیچی بهش نگفتم فقط سرسنگین شدم خودش بعد اینکه اومدیم خونه گفت اونقدر با همه گریه و بغل کردم اصلا حواسم نبود کی اومد نزدیک خانم خودش رفت بغل شوهرم دیدم
من بازم چیزی نگفتم
ولی حواسم هست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز