سلام بچها شوهر من تقریبا دوهفتس رفته ماموریت منو پسرم تنها میمونیم ۵ سالشه امروز از ساعت ۸ شب که از خونه مامانم اومدیم پسرم همش میگف مامان اون مردو من میترسم یا من باگوشی بازی میکردم گف مامان چشات خیلی ترسناکه دیگه یکم پیش پسرم خابید منم تو اینستا میچرخیدم یهو سی دی رو شن شد بعدش شیر حموم باز شد بسته شد اشپزخونه کلا صدا میداد بخاریو کم کردم خودبه خود زیاد شد به جون پسرم راس میگم گوشیو برداشتم زنگ بزنم مامانم لامصب کلا هنگ کرد بزور زنگ زدم اومدن دنبالم الان خونه مامانم اینا هممون هنگیم یعنی
جن، ایا خونه تون جدید هست؟
بقران توهم اینا نزدم کامل هوشیار بودم هنوز نخابیده بودم
وای چه ترسناک
من یه تختم کمه که انقدر میترسم ولی بارضایت اومدم😑😰
گفتی جن یاد شوهر نفهمم افتادم
امشب داشت دنبال شارژر میگشت پیدا نمیکرد
نمیدونست چجوری بندازه تقصیر من
یهو گفت: از وقتی با تو ازدواج کردم همه چیز جنی شده جن میاد وسایلو برمیداره😐😐😐😐
آیت الکرسی بخون ۴ قل بخون صلوات بفرست قرآن رو بذار کنارت اذان رو پخش کن با صدای بلند تو خونه ات
همه خونه رو گشتید شاید خدای نکرده کسی توی خونه بوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
