خیلی سخته ولی متقابلن شیرین هم هست
یعنی ممکنه توی یک روز بییییشششش از حد توان خسته و عصبیت کنه،یعنی جوری باشه که وقتی شب خوابید تو احساس کنی که دیگه واقعا نمیتونی تحمل کنی و ادامه بدی،
ولی....
صبح که شد دل تو دلت نیست که بیدار شه و بغلش کنی و بوش کنی پدرسوخته رو ،.....
خستگی مادرانه زود فراموش میشه.
امیدوارم بسلامتی زایمان کنی
نگران نباش.
نترس خدا کمکت میکنه
سخت و شیرینه
من اولی رو17سالگی آوردم. الان همسن شمام سومیه
نه عزیزم سخت نیست.اما ی تجربه تازه است. مامان هم با بچه کم کم بزرگ میشه.
من باردار بودم همین سوال و پرسیدم اینجا همه منو ترسوندن. که دیگه زندگی سابق نمیشه برات. محدود می‌شود فلان. خیلی ناراحتم کردن. آخرسر هم گفتن بارداری حساس شدی.. هنوزم سنگینی حرفا رو دلمه. اما شما مثل من نباش. خیلی شیرینه.
دید اطرافیانت هم به شما و همسرت کلی تغییر میکنه مثبت میشه. اگه کمک داشته باشی که خیالت راحت تره. از شوهرت حتما کمک بگیر
همچنین شما
تازه سختی‌های من دوبله سوبله بود
پسر اول از نوزادی گریه میکرد، یکسالگی متوجه شدیم سرطان خون داره، امسال تابستون قطع درمان شد، تقریبا 6سال و نیم. دیگه ببین بچه مریض چه قدر سخته بزرگ مردنش، رسیدگی بهش و...
اما چند روز پیش با شوهرم میگیم انگار یادمون رفته چه قدر سختی کشیدیم.
کاش منم مامان بشم.دعا کن برام.خسته شدم دیگه
سخت کلمه ساده ای هست براش
خیییییییلی فراتر از سختتتتتتتتتت😅
گفتم که خودتو آماده کنی
من اصلا فکر نمیکردم اینقد سخت باشه و حسابی سوپرایز شدم😂
بسلامتی بغل بگیری. بنظر من سخت تمرین قسمتش برای یک سالگی به بعد هست. فقط باید ریخت و پاش جمع کنی. همین الان داره پرده رو میکنه .. کابینت هارو به هم می‌ریزه.. کنترل تی وی داغوووووون. روزی نیست ی چیزی پرت نکنه داخل بشقاب غذای ما..
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
