یادمه مامان بابام همیشه مجبورم میکردن که چادر بپوشم موهام دیده نشه نمازمو بخونم واسه نماز صبح به سختی و مکافات مامانم بیدار میکرد
واسه حجاب خیلی اذیت شدم هرجا میرفتم باید چادر میپوشیدم
دیگه از وقتی ازدواج کردم تصمیم گرفتم آزادانه زندگی کنم دیگه چادر نمیپوشم روسریم کلا وسط سرمه و مانتوهای کوتاهی که میپوشم نتیجه همون حجاب اجباریه
فقط بگم در کمال تعجب شوهرم هیچی بهم نمیگه
البته من اهل آرایش نیستم ولی میتونم بگم دیگه حجاب ندارم و به این نتیجه رسیدم هیچوقت دخترمو مجبور به حجاب نکنم که بلای من سرش نیاد