فرض کنید مریض شدین برای اولین بار خودشم با گریه و بدن درد شدید بعد به نامزدتون بگین ک بیاد ببرتتون بیمارستان اونم در حال فروختن ماشین باشه نفروخته ها قیمت کنه (چون این کار میتونه زمان دیگ هم باشه گفتم اینجا) ساعت۷زنگ بزنین بگه بیام بشه 9نیاد زنگ بزنه مشخصات ماشین بپرسه بعدم بگه مریضیت چیز خاصی نیس ک بره بشه10 خودت بری بگی چرا نیومدی بگه هرکار کنم ازم راضی نیستی دارم پول درمیارم خب این چیزا بعد بهشم بر بخوره
چیکار کنم خسته شدم مسئولیت پذیر نیس
الانم زنگ زدم میای؟
گفت میام میبینمت میرم گفتم بمون میگه نه (اصلا نمیمونه تو خونمون)
میگم بذار یبار بهت بد بگذره
میگه خسته شدم خیلی زود خسته شدم خستم نکن