دیشب یکی ازاشناهامون مراسم فاطمیه داشتن شام میدادن. منم بعدشام رفتم البته رفتیم دنبالشون ک بیایم خونه
اونا غذا گرفته بودن کلی توماشین بغل من بود و ماست موسیرهم بود.
دیشب خاب دیدم ازاون ماسته خوردم توخاب گفتم ماسته مراسمشون چقد خوشمزس به به
یهوییی سرنمازیادم اومد. گفتم یعنی میشه حضرت زهراحاجتموبده یعنی میشه بازم باردارشم
چندماهه پیش خاب دیدم حرم امام رضامووخادم اونجا بین گریه هام بهم گف حاجتت میرسی غصه نخور. ولی ی نیم نموندرف