پنج شش ماهیه یه مریضیه کوفتی افتاده به جونم درد میکشم تحت درمانم ولی نمیتونم موقعی که درد دارم از جام بلند شم یا غذا درست کنم موندیم همینجوری غذا از بیرون بچم مدرسه میره لباساش نمیرسم همیشه تمیز کنم بعضی روزا حتی مدرسه نمیره .زندگیم رو هوا.
شوهرم بهم میگه خسته شدم .منم دلم پوکید بهش گفتم اگه منو نمیخوام مختاری یه کم باهم بحثمون شد زد تو صورتم ..دلم داره میترکه ..دردم یه طرف داره منو میکشه و حرفایی که شنیدم..خدااا چرا آخه
خداشفات بده انشالله و همه ی مریضارو اونم غصه میخوره و کاری ک از دستش میاد انجام میده منتها ادمها خ ...
ممنونم عزیزم .ولی همه ی اینا دلیل نمیشه یه آدم مریض رو زد منم کم آوردم ولی نمک به زخم کسی نمیپاشم اون خیلی میگفت که خسته شده این چه وضعشه کاش نمیگرفت منم گفتم بعد از ده سال این اتفاق برام افتاده اگر تحمل نمیکنی مزاحمت نمیشم خیلی بد چند بار منو زد کاش آدم نباشه و این روزا رو نبینه