وقتی برای بار اول به یه دختر یه پیشنهادی میدی و میره به خانواده میگه

بعدن من فهمیدم خواهر زاده یکی از بچه هاست که با دایش اومد خرید کرد، خلاصه یه شب آخر وقت اونها بود دیدم اومد قارچ بخره، یه حالت خجالت زده، استرس در عین حال لبخند ملیح گردن کج یعنی یا کراش زده بود یا داشت تظاهر میکرد فکر کنم من هرچی گفتم قارچ بزرگ میخوای کوچیک میخوایی سیاه شده میخوایی بعدن بیا ببرو اینا اصلا حرف منو نمیشنید حالا بخشی از حرفم شاید بخاطر یخچال به گوشش نرسیده باشه چون یخچال خوابیده سوسیس کالباس اینطوریه صدات میره توش وقتی درش بازه و سرت جلوشه، ولی آوردم جلوش گذاشتم گفتم این اوکیه فقط گفت چقدر شد و سریع با خجالت کارتو کشید

یه بار جمعه اومد اومد مغازه بیشتر هم آب میخرید، آخه سر آب من چه جوری صحبتو باز کنم، اون روز جمعه اومد آب بگیره من گفتم دوماه شده اومدین؟ گفت آره امروز شد دوماه، بعد گفتم راضی هستین یه حالتی گردنش کج شد گفت آرررهه، یعنی مثلا خدا رو شکر، بعد گفت راستی دایی اون روز پول آبو حساب کرد گفتم آره حساب کرد قابلم نداشت

خلاصه این از یه جایی به بعد اومدنش به مغازه کم شد، کم شد کمترو کمتر تا تقریبا قطع شد یه دوره ایم فقط پول نقد میداد که حساس شده بود من اسمشو از رو کارتش ببینم چون خواستم اینکارو بکنم که مثلا خانم فلانی صداش کنم بماند من دیدم تمام شده رفتم دایرکتش و یه متنی نوشتم که میدونم متن جالبی نبود

سلام وقت بخیر

میبخشین پیام میدم، من توی فروشگاهم همیشه سعی کردم حرفه ای برخورد کنم، و از طرفیم شرایط و فشاره کاری اجازه نمیده به چیزی دیگه ای جز کار تو اون تایم فکر کنم یا تصمیم بگیرم، آشنایی ها و همسایگی ها هم که بدون تاثیر نیست.

شما به جرعت تنها کسی بودی که اولین بار تشریف آوردی آب بگیری نظر منو جلب کردی تو یه تایم کوتاه، و مطمعنم خودتون هم متوجه شدین، بگذریم که این روند ادامه پیدا کرد و من بخاطر شرایط، مخصوصا شرایط شخصی خودم منفعل عمل کردم، کلا هم تو این جور شرایط که تایم کوتاهه و.....خیلی نمیتونم ارتباط بگیرم، آدمی هم نبودم که تو یک سال با چند نفر در ارتباط باشم؛ به هر جهت شاید این حرفم از دیدگاه شما قشنگ نباشه، اما فکر میکنم برای یه مقطعی این حس یک طرفه نبوده، اون شبی که آخر وقت اومدین قارچ بخرین، من هرچی به شما گفتم قارچ کوچک میخواین یا بزرگ، قارچ ها سیاه شده میخواین فردا ببرین، یا اینکه این قارچ اوکیه؟، شما استرس داشتین و حرف های منو نمیشنیدین، که خیییییلللللیییی رفتار اون شبتون برای من جذاب بود، من اون شب قارچی رو که باید فردا مرجوع میکردم دادم به شما🤣🙈

خلاصه وضیفه خودم

این پیامی بود که براش فرستادم بخاطر محدودیت اینستا بیشتر نتونستم بفرستم حرفمو کامل کنم گفتم بزار ج بده بعد ادامه میدم نکه برم از یه اکانت دیگه ای بهش پیام بدم

همرو گذاشتم

خلاصه از همون اول این دایاش اینارو در جریان قرار میده دای بزرگش میگفت ممد چیه انقدر تو فکری، پسر خاله هاش برخوردشون عوض شده بود اصلا اینم بگم همون روز اول که من نگاش کردم دای کوچیکش اومد بر عکس همیشه خیلی عبوسو اینا من فکر کردم الان یچی بهم میگه