وخیلی چیزای دیگه که از همسرم شنیدم تو یه برهه زمانی
دخترم شوق نفس کشیدنم👼🏻 مامان بابا دلتنگتونم🖤🥀 ۱۱ تیر ۱۴۰۱ بدترین صحنه ای که میتونستم ببینم رو با چشام دیدم و شکستم اما همین شروع ماجرا بود| خدایاشکرت برای همه چیز ، تجربه هام ، آگاهی امروزم ، درک حضورت 🩵
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
دستم ناجورسوخته بودم یه تاول بزرگ ابکی که هرلحظه به جایی میخوردممکن بودبترکه.خیلی اذیت بودم بااین حال بازداشتم ظرف میشتم خونه مادرشوهرم فقط یکی گفت چقداذیتی داری میشوری حتی کسی نگفت نمیخوادبشوری همونوکه گفت مادرشوهرم زدزیرخنده گفت مگه نون میپخته که سختش بوده دست وپاچلفتی بوده دیگه نیشخندی هم زدورد شدخیلی یجوری شدم خیلی بی زبون بودم
این کجاش قشنگع بیا زن منو ببین ادم حال میکنه قیافشو میبینه (داداشم گفت)
بچه بودم دلم یکم بیشتر غذا میخواست ب مامانم گفتم گفت خاک بخور اینا واس داداشاته فقط کارت خوردنه (اونا دو برابر من غذا خورده بودن ) خدا رو شکر هیچ کدومشونو نمیبینم الان و امیدوارم دیگ هم مامانمو نبینم