خلاثه میگم ما ۵ساله رلیم با هم و همو خیلی دوس داریم منتظریم شرایط هامون جور شه و ازدواج کنیم...امشب رفته بودم پیشش ببینیم همو منم براش دلمه با کوکی شکلاتی درست کرده بودم از صبح مشغول درس کردنش بودم ک همه چی خوب پیش بره(خیلی دختر کد بانو و با سلیقه ای هستم تعریف از خود نباشه)بعد میخواس منو برسونه از خوراکی ها یکم خورده بود بهم برگشت گف چرا زیاد اووردی من گفتم کم بیار و صداش برد بالا ی ذره گف با خودت ببر گفتم نمیخوام گف بده بخورم گفتم نمیخواد خودت بردار گف پس ببر خونتون منم گفتم بنداز دور گف خودت بنداز دور منم گفتم نگه دار و ریختم کنار خیابون منو ک میرسوند دیدم گریه میکنه ریز ریز بعد اشکاش زیاد شد برگشت گف یادت نگه دار اشکمو در اووردی منم بدون خدافظی پیاده شدم رفتم
نمیخواستم بندازم دور اما بهم برخورد نمیگه کلی زحمت کشیده میگه ببر خونه و فلان صداش میبره بالا هنوز...خیلی دلم درد میکنه نمیدونم چکار کنم الان از وقتی هم اومدم اس نداده منم
وات د فاککککک؟؟؟؟!!!!! چی شد اصلا؟؟!! دست پیش گرفته که پس نیفته؟ الان اصن سر چی دعوا کردید، چه مسخره!!!
خیلی بیخود دعوا کردید ب نظرم 😐🚶🏻♀️
خانم دروغگو تو تایپیک های قابلیت که گفتی بعد پنج سال جدا شدید بعد دوباره رفتی بیرون باهاش ؟
خسته نباشی 😂😂😂
بهونه آورده قهر کنه دست پیش گرفته مقصر خودش بود که یه ذره به زحمتی که کشیدی احترام نزاشت
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
