من خانوادم وضعیت مالی خوبی ندارن خیلی معمولی آن هر روز دعواس هرسری‌که من میرم خونه بابام اینا یا مامانم از بابام طلبکار یا بابام از مامانم هروقت میرم اونجا بجای اینکه خوشحال بشم بغض میکنم و برمیگردم از دست منم چیزی برنمیاد شاغل نیستم کمکشون کنم شوهرمم تا جایی که میشه کمکشون میکنه. اما مشکل خانواده من با کمک کردن حل نمیشه همیشه ناراحتی و غصه مامانمو میبینم دق میکنم چیکار کنم خدایا
درکت میکنم..
مثلا سر چی چی میگن
نه
خب دیگه بابات باید سعیش رو بیشتر کنه مامانت قناعتشو
شرایط اقتصادی خیلی بده پول درآوردن هم سخته طرفین باید همو‌درک کنن
درسته وضع مالیشون عین خانواده توعه
ولی بیشتر سر صدای موبایل دعوا دارن
یعنی دم به دقیقههههههه
همش دعوا دیگه مامانم کار میکنه نمیتونه ب خودش چیزی بخره همیشه خرج خونه و زندگی میشه در حالی که بابامم کار میکنه با این حال بازم کلی مشکل هست از طرفی من یه داداش دوقلو داشتم که یکیش فوت شد توی ۱۰سالگی اما اون یکی جفتش هست و از من ۹شال بزرگ‌تره اونم خیلی اذیت میکنه البته من اینجور فکر میکنم چون مامانم اینا هرکاری میکنن تا اون سر سرمون بگیره ولی آدم نمیشه
چقد بد،زیاد تو فکرشون نرو حالا ک کاری از دستت برنمیاد.ی ساعتایی برو ک مادرت تنهاست.ی کار خونه جارویی پارویی خونه تکونی کمکش کنو قبل اینکه بابات بیاد برگرد.دیگه کاری نمیشه نمیکرد
منم دوس ندارم برم خونه مامانم
هیچ وقت دلم شاد نشده بجاش تا مدتها عصبی بودم
باز میگم مسائل مالی یه جوری قابل تحمل تره ولی مشکل مادرو پدرم خیلی حاد تره یه عمر تو میدون جنگ بزرگ شدم حال‌ام که اینطور ....
من بابام دیگه میبینه بیشتر از اون در توانش نیست دربیاره خیلی اوقات به جاش تو خونه کمک میکنه ب مامانم اما بازم اصلا وضعیت خونه مامانم اینارو دوس ندارم کاشکی میتونستم ی خونه بهتر یه ماشین بهتر ی وسیله های بهتر براشون بخرم مشکل داداشمو حل کنم کاشکی میشد
قبلنا سر عمه و مادربزرگ مامانم صبح خروس خون تا بوق سگ سر ما بچه ها غر میزد
الانم که اسکیزوفرنی شده افتاده کنج اتاق برم اونجا باید بشورم و بپزم آخرشم یکی از اعضای خانواده دلمو بشکنه برگردم خونم از عید تا الان دوبار رفتم خونشون
یکشنبه تعطیله همه میرن شهرستان من مثل بی کس و کارا نشستم تو خونم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
