شوهرم خيلي بي عرضه س
از پس هيچ كاري بر نمياد
چند ساله شاغله شغل خوبيم داره ولي نتونست ماشين بخره پدر البته پدر اشغالش همه رو از چنگش در مياورد ميداد به خواهراش
حالا كاري به گذشته ندارم
منم طلاهايي ك خواهر شوهرام بهم كادو دادن و يكم طلاي مجرديم ٢٥ گرم شده بود
يه وام هم گرفته بوديم ك باز من باعث شدم جورش كردم قسطشو باهم ميديم منو شوهرم
خلاصه جور كرديم يه ماشين بخريم
پارسال عقد و عروسي باهم گرفتيم اومديم خونه خودمون
ديشب به روش اوردم گفتم هرچي داري از من داري من نبودم ١٠٠ سال ديگم اون موقع ك بايد جمع ميكردي نكردي همرو خرج اينو اون كردي حالا من بايد جورشو بكشم كلي منت سرش گذشتم
شوهرم ادم خوبيه به حرفم گوش ميده
اخلاقش خوبه
ولي حرصم از گذشته ش ميگيره ك اين همه سال كار كرد نتونست پس انداز كنه مجبور نشيم اززصفر شروع كنيم
عقلش داد دست پدر عويض