والله ما تازه اومدیم اسباب کشی کردیم ولی چون من همش سرکار بودم نچیده بودم مثلا اشپزخونه اینارو!
ب همسایه داریم بمن گفت برای اش من بیا کمکم کن هفته ی قبل منم برای اشپزخونه ک میخای بچینی میام کمکت!
من تا الان هزاربار میخاستم جمع کنم اشوزخونه رو این گفت ن وایسا امروز
از صبح ک زنگ زدم گفتم گفتی امروز بیا دیگه!
گفت باشه میام من کارا و کردم تا همین الان! هنوز نیومده! شوهرم ساعت ۹ میاد این وایساده نیم ساعت اخر بیاد فقط خودشو پیش شوهرم خوب کنه!
منم دیگه نمیزم کمکش! بخدا بخاطر این وایساده بودم هی میگفت مذیون منی جمع کنی وایسا خودم بیام من اینجوری میچینم و فلان و بیسان قسمم داد دست نزنی باهم انحام بدیم و زود تموم بشه! حالت گموگور شده!!!!
خودم ریختم اخراشه خسته شدم کاش زودتر خودم تنهایی انجام داده بودم! دیگه نمیخام محلش بزازم ! خودمم بخدا خونریزی داشتم تازه سقط کرده بودم از حام بلند شدم رفتم اش اونو کمک کردم و قابلمشو شیتم! و پخش کردیم و تزیین کردم و سبزی پاککردم براش! من منتی ندارم ولی اگر میگفت خودم زودتر تمیز میکرد اشپزخونه زو نبازی بهش نبود ک ملت چرا اینجورین