من دیروز پدرم بهم قرص داداشم داد که بزارم تو کمد من کنارم گذاستم فراموش کردم بزارمش بهو دیدمش به داداشم گفتم بزارش تو کمد من خیاطی می کردم بعد اون گذاشت خلاصه صبح من داشتم خونه جارو می کردم داداشم خواست بره مغارع ۴ سالشه اومد گف قرصم بدین گفنم برو بیا بهت میدم پدرم گفت الان بده رفتم گشتم تو کمد نبود نگو زیر کتاب ها هست بعد من هر چی نگاه می کردم نمیدیدمش گفتم داداش قرصت کجا پدرم گفت من دادم دست تو تو از اون می پرسی عصبانی می گفت گفنم من دستم بند بود فراموش کردم به داداشم گفتم بزاره تو کمد گفت تو غلط کردی گفتی گفتم اینجا گذاشته بودم اون گفتم بزاره تو کمد خیلییی بهم بدو بیراه گفت یهو قرص دیدم گفتم بیا اینم قرص به داداشم گفتم خیلییی هم اعصاب خراب بود داداشم اعصبانی نگاه کردن داداش بیشعورم شروع کرد به گریه به پدرم میگه دعوام کرده من و داداشم جلو در اتاق بودیم بعدش بهم میگه تو بمیری تو برا من که پدرتم رحم نداری بعد برا داداشت رحم می کنی گفنم مگه من چیکارر کردمش ؟؟؟؟
دیگه گفت که اونجوری نگام می کنی و کثافت و فلانن خیلیییییی شسکتم ولی چیزی نگفتم بلند شد چای نخورد رفت دیگه تا الان اومد از بیرون ماشینش برداشت رف منم هیچ نرفتم بیرون مامانم رفته عموش فوت کرده بنظرتون من مقصرم؟؟فقط خیلیی بد و بیراه گف هیچی نگفتم فقط تو چشاش نگاه کردم برا همین چرا نگام کردی تو نگاه دشمنانه هس همیشه بهم میکه