بچه ها ساعت تقریبا ۹شب زنگ زد منم خونه تنها بودم البته شوهرم ساعت ۸میاد ولی ی سری خرید داشتیم ک رفت بگیره و برگرده بعد مادرشوهرم زنگ زده بدون مقدمه بدون هیچ حرفی فقط یه سلام و احوالپرسی ساده میگه دخترم بچه بیار دیگه داره سنت میره بعدا نمیتونی بهش برسی من فقط۲۰سالمهههههه هااااا منم هیچی نگفتم و بحث رو عوض کردم بازم بحث رو آورد روش و گفت شاید اگه بچه دار نمیشی چی بزار معلوم بشه دیگه از الان بدونید دیگه گفتم ما اصلا تا حالا تصمیم جدی نگرفتیم تا الانم خودمون نخاستیم که بشه از اون لحضه به بعد فشارم رفته رو هزار نمیدونم چیکار کنم خدایا خب من بالاخره میخام بچه بیارم دیگه اخه تو چیکار داری هوووووف چیکار کنم با این مادرشوهر