2777
2789

از اول ازدواج باوجود داشتنه خونه پیش مادرشوهرم زندگی کردیم تو یه اتاق که کامل ماله خودمون نبود برای پیشرفت بعد از دوسال تونستیم یه خونه بزرگ بالاشهر بخریم ولی باید میدادیمش رهن یک سال دوباره خونه مادرشوهرم بودیم یک سالم به خاطره کرونا اونجا موندیم تو مدت

دو سال بعد از ازدواج پسرم دنیا اومد و شوهرم دیگه پیشمون نخوابید همش سرکار بود مادرشوهرم به شدت تو تربیته بچه و همه چی دخالت میکرد پسرم به شدت لوس شد  منم افسردگی گرفتم اصلا هیج جا با هم نمیرفتیم یه روز فهمید چکار کرده شروع کرد جبران کردن الان یک ساله داره جبران میکنه روابطمونم خوب شده ولی من مثله احمقا گاهی دوباره برمیگردم به گذشته و بهش سرکوفت میزنم اون دیشب داشت از موفقیتاش تو این چند سال میگفت به جای تبریک بهش گفتم برام مهم نیس کاش این کارارو نمیکردیم ناراحت شد 😭😭😭😭😭

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم بهتره گذشته هارو فراموش کنی ، بازم خدارو شکر کن که شوهرت پیشرفت کرده خیلیا هستن چندین سال خونه مادرشون زندگی میکنن دریغ از یه زره پیشرفت

آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چيزهايی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بياندیشی : آيا کسی برايم آرزويی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نويسم… املايم بد نيست ! از تکرار اسمت لذت می برم… ولی تو مرا جا گذاشتی بین اینهمه هیاهوی زندگی😓
روی خودت کار کن  اگه نمی توانی خوب حرف بزنی لااقل سکوت کن

هنوز موقع صحبت باهاش هول میشم خیلی اعتماد به نفسم اومده پایین به شدت بعد اون بدتر پایینترش میاره بهم میگه درکه صحبتای من برات سخته همیشه اینو میگه ولی چیزایی که میگه عادیه وقتی میخواد باهام صحبت کنه انگار داره بهم لطف میکنه انگار من بچه م یه دختر کوچولوی فانتزی که اصلا هیچی از دنیا نمیفهمه دیشب سالگرده دخترم بود تو بارداری از دستش دادم اعصابم خورد بود به خاطره افسردگی شدید از دستش دادم چکار کنم گاهی یادم میاد این گذشته لعنتی رو

تقصیری هم نداری تو از خودت و آرامشت زذی واسه این موفقیت و وقتی حرفش میشه ناخودآگاه یادت می افته چی ب ...

اره چه خوب که شما درک میکنید شاید با این قضیه که هیچوقت همو درک نمیکنیم باید کنار بیام دلم میخواست با شوهرم مثله دوتا دوست باشیم هیچوقت نشد 

خیلی سختی کشیدی ،من بودن ترجیح می دادم خونه خودم باشم حتی اگه جای متوسط باشم  اما حالا که سختی ...

اره باید فراموش کنم نمیدونم چرا از صبح حالم خوبه شب که میخواد بیاد خونه همین ساعت نزدیکه اومدنش میشه دوباره خاطرات گذشته هجوم میارن 

اره باید فراموش کنم نمیدونم چرا از صبح حالم خوبه شب که میخواد بیاد خونه همین ساعت نزدیکه اومدنش میشه ...

ببین خواهرانه بهت می گم مردا ذهن فراموش کاری دارن  و اونجای می مونن که بهشون خوش بگذره عاشق زن بگو و بخنندن  ،یادش می ره با کمک و درک تو به اینجا رسیده می ره دنبال کسی که براش ناز کنه .نمی خوام دلتو بد کنم ولی می گم زندگی تلخ نکن الان وقت لذت بردن از نتیجه اس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز