وقتی ۱۸ سالم بود فکر میکردم سی ساله ها آدم های خیلی بزرگین اونا روزای زیادی رو زندگی کردن شب های طولانی رو به صبح رسوندن اما حالا میفهمم زندگی از یه جایی فقط میگذره و میگذره و تو حواست نیست. یهو به خودت میای و به جایی که ایستادی نگاه میکنی و حیرت میکنی از اونهمه روزها و شب هایی که گذشت.چهل سالگیت پنجاه سالگیت روجشن میگیری شمع هاتو فوت میکنی و یه نگاه میندازی به عقب و تو دلت میگی کِی کجا چی شد که به اینجا رسیدم...🍂این مطلبو الان خوندم خواستم برای شماها هم بذارم