یه روز ما مهمون داشتیم خواهر همسرم اینا خونمون بودن.
گوشی دخترم زنگ خورد گفت ناشناسه
یه زره بعد رفت دم پنجره بعد بدو بدو رفت اتاقش صدا زد ماماااااان
رفتم گفتم چیشده میگه یکی زنگ زده میگه بیا پایین من پایین خونتون هستم با فلان ماشین و فلان لباس
گفتم بمون برم به بابات بگم
که رفتم به باباش گفتم و باباش رفته بود پایین و پسره گفته بود من قصد مزاحمت ندارم فقط میخوام با دخترتون صحبت کنم