دیگه خسته شدم تحمل ندارم چرا آخه اونجوری که دلم میخواست نشد زندگی کنم انگار خدا واقعا منو نمیبینه اینا همه به کنار اینکه هیچکسو تو زندگیم ندارم که بشینم بهش بگم دردم چیه خودش یه درد دیگست
آره میدونم چی میگی من فقط یه نفرو میخواستم بشینم حرف بزنم آروم شم بعضی وقتا که تو خیابون دارم راه می ...
میدونمخیلی سخته واقعا وقتی اینقدر درد داره که حتی نمیتونی به نزدیکترین فرد زندگیت بگی دلت اینقدر پر باشه که وقتی یادت میاد بغض گلتو میگیره اشکات میریزه اما بازم هیچکی از درجات خبر نداره یا درک نمیکنه خیلی سخته
خیلی سخته حتی همین الانش تو خونه نمیتونم راحت گریه کنم زار بزنم
من اینقدر با از بچگی تا الان درد کشیدم تا الان اوتاییکه مقصر بودت خبر ندارن شبا تا صبح فقط گریه میکردم با دستم دهنمو گرفته بود تا کسی نفهمه وقتی صبحا بیدار میشدم چشام اینقدر باد میکرد که حتی نمیتونستم بازش کنم اما باز دروغ میگفتم که پشه نیشش زده اگه میگفتم چه فایده مگه درک میکردن تا بدتر به کاراشون ادامه میدادن اما یه روزی نتیجه ی این همه سختی که کشیدی رو میبینی و اون موقعه وقتی یاد الان میوفته خودت میگیره انشاالله گلم اون چشای قشنگت از ته دل با لب زیبات بخنده