مادر شوهر من اینکارو میکرد برادر شوهرم یکبار در جا کشیدش کنار گفت دیگه توی جمع به زن من نگو کاری کنه مگه کلفت؟دیکه ذهنش و بست واسه جاریم
اما شوهر من اینطوری نبود
منم خودم از مفت خوری و تنبلی بدم نیومد میرفتم واسه همه چیز کمک میکردم اونوقت نوه اش که الان سی سالشه حتی لیوان آبش هم باید میدادم دستش و ازش میگرفتن
یکبار سر چایی دم کردنفت وای چرا چهارتا هل میریزی توی چایی
منم همین و بهانه کردم گفتم چون شما حساس هستین پی خودتون انجام بدین لطفا
الان میرم میشینم خیلی معذب میشم اما چایی میوه غذا همه کار و خودش باید بکنه
بعد غذا هم هر جور بود من ظرف میشستیم اگر خواهر شوهرم هم بود با هم میشستیم الان اصلا دست نمیزنم نهایتش بعد غذا میذارم لب اپن ظرف ها رو
لیاقت خودش و نشون داد حالا بکنه تا جونش دراد