پدر همسرم از سال ۱۳۸۷ آلزایمر گرفت و خیلی شدید هم بود...
سال ۹۱ خورد زمین و لگنش شکست و کلا زمینگیر شد...
از سال ۸۸ به بعد واقعا نگهداریش سخت بود..
بعد هم که لگنش شکست براش پلاتین گذاشتند اما یه قدم هم راه نرفت..و بعد شرایط الزایمرش طوری بود که نه کسی رو میشناخت و نه متوجه میشد...
از همون موقع سند سه راه بهش وصل بود برای ادرار...
و پوشکش میکردند و روزی چند باز عوضش میکردند...
فکر میکنی کی رحمت خدا رفت؟
تقریبا دو ماه پیش....
در تمام این مدت خونه خودش ازش نگهداری کردند و سه چهار سال آخر شرایط بسیار بسیار سخت و بدی داشت...
چند ماه آخر با سُوند مِری بهش غذا میدادند و چون بلعش مشکل داشت و حتی نفس کشیدنش...نیاز به ساکش میشد ...
بعد ساکشن میکردند که پروسه خیلی زجر آوری بود...
تمام این کارها رو مادرشوهر مرحومم و فرزندانش انجام می دادند...
مادر شوهرم ۲ سال پیش فوت کرد...
اما پدر شوهرم دو ماه قبل...
هر کاری لازم هست برای پدر گلتون انجام بدید...
تا زمانی که قلبش میزنه باید بهش کمک کرد...
به هیج عنوان گرسنگی بهش ندید...
چیزهایی تو این چند سال من دیدم که گفتنش هم خیلی سخته...
خدا بهتون توان بده ازش خوب پرستاری کنید...انشالله و عاقبتشون خیر باشه...