ازوقتی ازدواج کردیم فقط دیروز خونه نبودم از وقتی اومدم بهم میگه پیشم نشین بغلم نکن صدات رومخمه کلا حرف نزن
آخرین بارم پیشش اومدم یه لحظه نشستم دماغشو گرفت گفت اه چه بوی گهی میدی بوی دسشویی اومد منم ناراحت شدم دعوا راه انداختم آخرم پاشدم لباس پوشیدم برم خونه بابام افتاد دنبالم ببخشید وفلان
بهم میگه دیروز تونبودی آنقدر راحت بودم