یادمه از وقتی دست چپ و راستمون روشناختیم با کتاب دوست شدیم چه با تشویق خانواده چه تبلیغات جامعه همگی هدفشون ایجاد انگیزه و علاقه برا درس خوندن بود همیشه تو گوشمون خوندن اگه درس نخونی اینده نخواهی داشت این شد که اکثر بچه های این دهه درگیر درس شدن
ازدواج یک دانش اموز فاجعه بود کسی انجام نمیداد اگرم میشد اون دانش اموز دیگه جایی بین دانش اموزان مجرد نداشت و باید میرفت بزرگسالان که مبادا بقیه رو تشویق به ازدواج کنه به همین نسبت داشتن دوست پسر هم قفل بود
کوتاهی هم درحقمون زیاد شد ولی هیچوقت اون کوتاهی هارو نپذیرفتیم و عادی جلوه ندادیم. داشتن همین اگاهی ها باعث شد کمتر فریب بعضی رسانه ها بعضی دروغ ها و تحریف هارو بخوریم
اما الان اوضاح وحشتناکه. بچه ها اصلا درس براشون مهم نیست توجیهشونم اینه که کار نیست. خب نباشه تحصیل ذهنتو باز میکنه اگاهیتو بالا میبره کمکت میکنه انتخاب های درست داشته باشی
مطالعه که براشون معنا نداره تحقیق و تفحص راجع به یه موضوع براشون شده جک
کودک همسری ها شده بلای جون. بچه وقتی میبینه دوست ۱۴ سالش ازدواج کرده هوایی میشه یا دوست پسر میگیره یا ازدواج میکنه والدین هم که پاشونو کشیدن کنار انگار نه انگار که مسئولیت دارن
نه سواد رسانه دارن نه سواد رابطه دارن نه سواد اجتماعی دارن بدون فکرنظر میدن. خرافات براشون شده منبع درستی.
پ ن . منظورم همه دهه شصتی ها یا همه دهه پایینتر ها نیست صحبتم کلیت هست وگرنه استثنا همیشه بوده